بارگذاری . . . کمتر از چند ثانیه

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

به بابام میگم ازین شاسخین بزرگا برام بخر شبا بغلش کنم بخوابم*^_^* میگه چرا حاشیه میری بگو شوهر میخوای دیگه !!! بابای مثبت اندیشه که من دارم ؟؟؟ :)

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

خواستم ازیه دختره سبقت بگیرم که احساس ارامش کنه و با خیال راحت راهشو ادامه بده . . . . دیدم اونم سرعتشو زیاد کرد . . یهو من دویدم اونم دویدو داد زد کمک کمک ملت روانی شدن به خدا

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

هروخ احساس کردی خیلی شوت و شاسکولی . . . یاده اون آدمی بیوفت کهـ از دبیرش پرسید خانم عید(نوروز)چندمه؟^_^ حالا مدیونید اگه فک کنید دوسـتهـ من بوده ها!:|

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

پسرخالم هشت سالشه یه دلستر شیشه ای باز کرد، نصفشو خالی کرد تو سینک ظرفشویی! میگم: دیوونه چرا ریختی؟؟؟؟ چی گفته باشه خوبه؟؟ گفت همشو نمیتونستم بخورم!! چی بگم والا؟؟

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

تو بيمارستان بودم يهو يه مريض داد زد بچم بچم چي شد؟ بچمو ميخوام ببينم.... بعديه پرستار اومد بالاسرش گفت زرنزن اپانديستو عمل كردي بعدشم احمق تو پسري!!!!!

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

سوار اژانس بودم  بعد از کلی در اختیار گذاشتن اطلاعاتش رسیدیم... من:چقد میشه اقا؟؟؟ راننده:قابل نداره...هرچی دلت میخواد بده دخترم. من 2 تومن دادم... اون:هزارو پونصدش کمه ک... من: -___- اون:^_^

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

یبار سر کلاس دوم معلممون داشت یه چیزی رو توزیح میداد گفت کی میتونه بگه چرا دستمو بلند کردم گفتم ما بگیم گفت بگو عزیزم گفتم : چرا ://// نیم ساعت کتکم زد بیشعور :(((

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

با دوستم رفتیم استخر دوستم دفعه اولش بود و شنا بلد نبود یه تیوپ گذاشته بود تو قسمت عمیق که بپره توش این بیچاره پاهاش گیر کرده بودن توش و سرش رفته بود زیر آب الان دیگه حموم هم میره جلیقه میبره.

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اين خاطره مال مامانمه  ميگه سال ها قبل يكي از اشناهاشون رفته دكتر دكتر واسش شربت نوشته بعد اقاهه شربت اورده ريخته تو كاسه نون تيليت كرده توش و خورده دو روزم خوابيده عجب مغز متفكرايي پيدا ميشه

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

چن روز پیش وسط خیابون به اجیم اس دادم سلام عشخم حمومو گرم کن الان میام یهو دستم خورد به پسر خالم فرستادم  ینی در اون لحظه یه جیغ بنفشی کشیدم دیدم همه به من نگاه میکنن

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

خالم داشت امروز روز دختره چون بهم عیدی میداد من تو تعارف موندم گفتم بابا نکنید از این کارا من دختر نیستم اصن چشما اینطوری شد O_O  اومدم درستش کنم گفتم منظورم اینه :پسرم -__- روز دختر مباک^_^

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

بچگیام وقتی یکی میگفت نیم سکه یا ربع سکه خریده فکر میکردم میرن طلافروشی طلافروشه سکه تمامو مثل پیتزا قاچ میکنه میده به مردم خخخخخخخ

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

خواب بودم مامانم بیدارم کرد گفت برو دم در ببین کیع رفتم دیدم پسر همسایمونه گفت سبزی خردکن دارید منم گیج خواب بودم گفتم برقی میخاید یا گازی!! پسرع ب وضوح گوجه شد از اونموقع واسمون اش میاره!!

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

یه کتاب بود بزم شاعران. من تا هشت سالگی نمی‌فهمیدم چرا یکی باید از طریق یه کتاب قطور به شاعرا اعلام کنه که بزه ! :|

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اقا خواهرم خيلي دستمال ميريزه اينور اونور بعد مامانم برگشته ميگه اينو اوردن دادن به من دستش دستمال بود خودش تو اشغال

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

یه بار با دوستم داشتیم حرف می زدیم برگشت گفت_راستی اون پسر هندیه رو یادته؟ من_کدوم رو می گی؟ دوستم_همون که قیافش خیلی هندیه! من0_0 پسر هندیه -_- خدایی به نظرتون منظورش کی بوده؟!

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

به بابام میگم ازین شاسخین بزرگا برام بخر شبا بغلش کنم بخوابم*^_^* میگه چرا حاشیه میری بگو شوهر میخوای دیگه !!! بابای مثبت اندیشه که من دارم ؟؟؟ :)

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

خواستم ازیه دختره سبقت بگیرم که احساس ارامش کنه و با خیال راحت راهشو ادامه بده . . . . دیدم اونم سرعتشو زیاد کرد . . یهو من دویدم اونم دویدو داد زد کمک کمک ملت روانی شدن به خدا

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

هروخ احساس کردی خیلی شوت و شاسکولی . . . یاده اون آدمی بیوفت کهـ از دبیرش پرسید خانم عید(نوروز)چندمه؟^_^ حالا مدیونید اگه فک کنید دوسـتهـ من بوده ها!:|

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

پسرخالم هشت سالشه یه دلستر شیشه ای باز کرد، نصفشو خالی کرد تو سینک ظرفشویی! میگم: دیوونه چرا ریختی؟؟؟؟ چی گفته باشه خوبه؟؟ گفت همشو نمیتونستم بخورم!! چی بگم والا؟؟

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

تو بيمارستان بودم يهو يه مريض داد زد بچم بچم چي شد؟ بچمو ميخوام ببينم.... بعديه پرستار اومد بالاسرش گفت زرنزن اپانديستو عمل كردي بعدشم احمق تو پسري!!!!!

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

سوار اژانس بودم  بعد از کلی در اختیار گذاشتن اطلاعاتش رسیدیم... من:چقد میشه اقا؟؟؟ راننده:قابل نداره...هرچی دلت میخواد بده دخترم. من 2 تومن دادم... اون:هزارو پونصدش کمه ک... من: -___- اون:^_^

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

یبار سر کلاس دوم معلممون داشت یه چیزی رو توزیح میداد گفت کی میتونه بگه چرا دستمو بلند کردم گفتم ما بگیم گفت بگو عزیزم گفتم : چرا ://// نیم ساعت کتکم زد بیشعور :(((

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

با دوستم رفتیم استخر دوستم دفعه اولش بود و شنا بلد نبود یه تیوپ گذاشته بود تو قسمت عمیق که بپره توش این بیچاره پاهاش گیر کرده بودن توش و سرش رفته بود زیر آب الان دیگه حموم هم میره جلیقه میبره.

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اين خاطره مال مامانمه  ميگه سال ها قبل يكي از اشناهاشون رفته دكتر دكتر واسش شربت نوشته بعد اقاهه شربت اورده ريخته تو كاسه نون تيليت كرده توش و خورده دو روزم خوابيده عجب مغز متفكرايي پيدا ميشه

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

چن روز پیش وسط خیابون به اجیم اس دادم سلام عشخم حمومو گرم کن الان میام یهو دستم خورد به پسر خالم فرستادم  ینی در اون لحظه یه جیغ بنفشی کشیدم دیدم همه به من نگاه میکنن

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

خالم داشت امروز روز دختره چون بهم عیدی میداد من تو تعارف موندم گفتم بابا نکنید از این کارا من دختر نیستم اصن چشما اینطوری شد O_O  اومدم درستش کنم گفتم منظورم اینه :پسرم -__- روز دختر مباک^_^

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

بچگیام وقتی یکی میگفت نیم سکه یا ربع سکه خریده فکر میکردم میرن طلافروشی طلافروشه سکه تمامو مثل پیتزا قاچ میکنه میده به مردم خخخخخخخ

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

خواب بودم مامانم بیدارم کرد گفت برو دم در ببین کیع رفتم دیدم پسر همسایمونه گفت سبزی خردکن دارید منم گیج خواب بودم گفتم برقی میخاید یا گازی!! پسرع ب وضوح گوجه شد از اونموقع واسمون اش میاره!!

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

یه کتاب بود بزم شاعران. من تا هشت سالگی نمی‌فهمیدم چرا یکی باید از طریق یه کتاب قطور به شاعرا اعلام کنه که بزه ! :|

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اقا خواهرم خيلي دستمال ميريزه اينور اونور بعد مامانم برگشته ميگه اينو اوردن دادن به من دستش دستمال بود خودش تو اشغال

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

یه بار با دوستم داشتیم حرف می زدیم برگشت گفت_راستی اون پسر هندیه رو یادته؟ من_کدوم رو می گی؟ دوستم_همون که قیافش خیلی هندیه! من0_0 پسر هندیه -_- خدایی به نظرتون منظورش کی بوده؟!