بارگذاری . . . کمتر از چند ثانیه
{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
صدایت به پاییز رفته... هرچه میگویی دلم میریزد...
قلب پاک خواهی انگشت بی لاک خواهی دوست جوان خواهی محبت روان خواهی یه تکه ماه خواهی یوسف درون چاه خواهی اهل نمازو دین خواهی جدا از دعوا وکین خواهی گر همه را با هم بیا به سمت من بی غم
تو لیلای منی در رگم پنهان و در رخم پیدای منی.... به هرکه هرچه گویم باز تو بانوی ارزوهای منی
ﺩﻟﻢ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻣﯽ ﺁﯾﻢ ﻭ ﺍﯾﻨﺠﺎ .... ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ...! ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺍﻧﻰ ﺍﻣﺎ ﺣﯿﻒ ! ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﻯ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ و کپي ميکنند ﻭ ﯾﺎﺩ ﻋﺸﻖ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ !
کاش باورت نشود چقدر دوستت دارم تا تمام عمر آن را به تو ثابت کنم...!!!
یـک روز فــردی قــدم بـه زنـدگیتان خـواهد گـذاشت و شـما را مـتوجه خـواهـد کـرد کـه چـرا هـرگز بـا هـیچ کـس دیـگری دوام نـیاوردیـد . . .
از مجنون پرسیدن: لیلارو میبخشی؟ مجنون گفت:نه گفتن:واسه چی؟ مجنون:واسه اینکه در روز قیامت به بهانه دلجویی. یکبار دیگر بتوانم لیلایم را ببینم
هر چیزی در جایش زیباست! مثل... " تو " در اغوش من !
من آرزوی مادر شدن رو با خودم به گور میبرم اما هرگز مادر بچه ای که عاشق باباش نیستم نمیشم
مرا ، به تاب تحمل فرا بخوان به صبوری ز لوح خاطره ام خاطرات تلخ بشوی از این تکدر دیرینه ام رهایی بخش... مرا به خلوت خاص خود ، آشنایی بخش...
بـعضی چـیزها را نـمی شــود گـفت،مــثل چـقدر "دوسـتــت دارم هــا" را . . .
تمام زندگیم صرف شعر گفتن شد از آن زمان که شنیدم تو شعر میخوانی . . . .
بوسیدمش.. دیگر هراسی نداشتم جهان پایان یابد من از جهانم سهمم را گرفته بودم.
این شعرها بروند به جهنم... من لیلی آن لحظه ام که قلبت زیر سرم دست و پا بزند...
کـل دنـیا هـم بـگویند دوسـتم دارنـد... فـایـده نـدارد !!! امـا... دوستـت دارم هـای " تـو " چـه غـوغـایی مـی کـند... روحـم را تـازه مـی کـنـد ...
تو میروی اما بدان چیزی عوض نمی شود پای ما تا ابد گیر است من و تو شریک جرم یک مشت خاطره ایم
صدایت به پاییز رفته... هرچه میگویی دلم میریزد...
قلب پاک خواهی انگشت بی لاک خواهی دوست جوان خواهی محبت روان خواهی یه تکه ماه خواهی یوسف درون چاه خواهی اهل نمازو دین خواهی جدا از دعوا وکین خواهی گر همه را با هم بیا به سمت من بی غم
تو لیلای منی در رگم پنهان و در رخم پیدای منی.... به هرکه هرچه گویم باز تو بانوی ارزوهای منی
ﺩﻟﻢ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻣﯽ ﺁﯾﻢ ﻭ ﺍﯾﻨﺠﺎ .... ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ...! ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺍﻧﻰ ﺍﻣﺎ ﺣﯿﻒ ! ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﻯ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ و کپي ميکنند ﻭ ﯾﺎﺩ ﻋﺸﻖ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ !
کاش باورت نشود چقدر دوستت دارم تا تمام عمر آن را به تو ثابت کنم...!!!
یـک روز فــردی قــدم بـه زنـدگیتان خـواهد گـذاشت و شـما را مـتوجه خـواهـد کـرد کـه چـرا هـرگز بـا هـیچ کـس دیـگری دوام نـیاوردیـد . . .
از مجنون پرسیدن: لیلارو میبخشی؟ مجنون گفت:نه گفتن:واسه چی؟ مجنون:واسه اینکه در روز قیامت به بهانه دلجویی. یکبار دیگر بتوانم لیلایم را ببینم
هر چیزی در جایش زیباست! مثل... " تو " در اغوش من !
من آرزوی مادر شدن رو با خودم به گور میبرم اما هرگز مادر بچه ای که عاشق باباش نیستم نمیشم
مرا ، به تاب تحمل فرا بخوان به صبوری ز لوح خاطره ام خاطرات تلخ بشوی از این تکدر دیرینه ام رهایی بخش... مرا به خلوت خاص خود ، آشنایی بخش...
بـعضی چـیزها را نـمی شــود گـفت،مــثل چـقدر "دوسـتــت دارم هــا" را . . .
تمام زندگیم صرف شعر گفتن شد از آن زمان که شنیدم تو شعر میخوانی . . . .
بوسیدمش.. دیگر هراسی نداشتم جهان پایان یابد من از جهانم سهمم را گرفته بودم.
این شعرها بروند به جهنم... من لیلی آن لحظه ام که قلبت زیر سرم دست و پا بزند...
کـل دنـیا هـم بـگویند دوسـتم دارنـد... فـایـده نـدارد !!! امـا... دوستـت دارم هـای " تـو " چـه غـوغـایی مـی کـند... روحـم را تـازه مـی کـنـد ...
تو میروی اما بدان چیزی عوض نمی شود پای ما تا ابد گیر است من و تو شریک جرم یک مشت خاطره ایم
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}