{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
نه چندان نرمی کن که برتو دلیر شوند ونه چندان درشتی که ا زتو سیر گردند. سعدی
انديشه كردن كه چه گويم به از پشيماني خوردن كه چرا گفتم.((سعدي
پند سعدی : اگر ممالک قارون بدست آری ، یا کلاه آسمان بسر گیری ، نیرزد که با آن وجودی بیازاری.
رحم آوردن بر بدان، ستم است بر نیکان . عفو کردن از ظالمان جور است بر درویشان. خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی به دولت تو گنه می کند به انبازی
: به گرسنگی مردن بهتر که نان فرو مایگان خوردن - سعدی
چو میدانستی افتادن به ناچار نبایستی چنین بالا نشستن به پای خویش رفتن به نبودی کز اسب افتادن و گردن شکستن؟
ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی هر چند که بالغ شدی آخر تو آنی شکرانهی زور آوری روز جوانی آنست که قدر پدر پیر بدانی
مگسی گفت عنکبوتی را کاین چه ساقست و ساعد باریک گفت اگر در کمند من افتی پیش چشمت جهان کنم تاریک
چو رنج برنتوانی گرفتن از رنجور قدم ز رفتن و پرسیدنش دریغ مدار هزار شربت شیرین و میوهی مشموم چنان مفید نباشد که بوی صحبت یار
سخن گفته دگر باز نیاید به دهن اول اندیشه کند مرد که عاقل باشد تا زمانی دگر اندیشه نباید کردن که چرا گفتم و اندیشهی باطل باشد
دیو اگر صومعه داری کند اندر ملکوت همچو ابلیس همان طینت ماضی دارد ناکسست آنکه به دراعه و دستار کسست دزد دزدست وگر جامهی قاضی دارد
هرگز پر طاووس کسی گفت که زشتست؟ یا دیو کسی گفت که رضوان بهشتست؟ نیکی و بدی در گهر خلق سرشتست از نامه نخوانند مگر آنچه نوشتست
ای صاحب مال، فضل کن بر درویش گر فضل خدای میشناسی بر خویش نیکویی کن که مردم نیکاندیش از دولت بختش همه نیک آید پیش
با گل به مثل چو خار میباید بود با دشمن، دوستوار میباید بود خواهی که سخن ز پرده بیرون نرود در پرده روزگار میباید بود
گر خردمند از اوباش جفایی بیند تا دل خویش نیازارد و درهم نشود سنگ بیقیمت اگر کاسهی زرین بشکست قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
هر دولت و مکنت که قضا میبخشد در وهم نیاید که چرا میبخشد بخشنده نه از کیسهی ما میبخشد ملک آن خداست تا کرا میبخشد
نه چندان نرمی کن که برتو دلیر شوند ونه چندان درشتی که ا زتو سیر گردند. سعدی
انديشه كردن كه چه گويم به از پشيماني خوردن كه چرا گفتم.((سعدي
پند سعدی : اگر ممالک قارون بدست آری ، یا کلاه آسمان بسر گیری ، نیرزد که با آن وجودی بیازاری.
رحم آوردن بر بدان، ستم است بر نیکان . عفو کردن از ظالمان جور است بر درویشان. خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی به دولت تو گنه می کند به انبازی
: به گرسنگی مردن بهتر که نان فرو مایگان خوردن - سعدی
چو میدانستی افتادن به ناچار نبایستی چنین بالا نشستن به پای خویش رفتن به نبودی کز اسب افتادن و گردن شکستن؟
ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی هر چند که بالغ شدی آخر تو آنی شکرانهی زور آوری روز جوانی آنست که قدر پدر پیر بدانی
مگسی گفت عنکبوتی را کاین چه ساقست و ساعد باریک گفت اگر در کمند من افتی پیش چشمت جهان کنم تاریک
چو رنج برنتوانی گرفتن از رنجور قدم ز رفتن و پرسیدنش دریغ مدار هزار شربت شیرین و میوهی مشموم چنان مفید نباشد که بوی صحبت یار
سخن گفته دگر باز نیاید به دهن اول اندیشه کند مرد که عاقل باشد تا زمانی دگر اندیشه نباید کردن که چرا گفتم و اندیشهی باطل باشد
دیو اگر صومعه داری کند اندر ملکوت همچو ابلیس همان طینت ماضی دارد ناکسست آنکه به دراعه و دستار کسست دزد دزدست وگر جامهی قاضی دارد
هرگز پر طاووس کسی گفت که زشتست؟ یا دیو کسی گفت که رضوان بهشتست؟ نیکی و بدی در گهر خلق سرشتست از نامه نخوانند مگر آنچه نوشتست
ای صاحب مال، فضل کن بر درویش گر فضل خدای میشناسی بر خویش نیکویی کن که مردم نیکاندیش از دولت بختش همه نیک آید پیش
با گل به مثل چو خار میباید بود با دشمن، دوستوار میباید بود خواهی که سخن ز پرده بیرون نرود در پرده روزگار میباید بود
گر خردمند از اوباش جفایی بیند تا دل خویش نیازارد و درهم نشود سنگ بیقیمت اگر کاسهی زرین بشکست قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
هر دولت و مکنت که قضا میبخشد در وهم نیاید که چرا میبخشد بخشنده نه از کیسهی ما میبخشد ملک آن خداست تا کرا میبخشد
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس شعر / اس ام اس سعدی