بارگذاری . . . کمتر از چند ثانیه

{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس شعر / اس ام اس احمد رضا احمدی

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

آینه را به تنهایی دوست نداشتم آینه را در آینه دوست داشتم گفته بودند: عمر آفتاب از مهتاب بیشتر است آفتاب را در خانه حبس کردم در مهتاب کنار باغچه‌ی انبوه از ریحان خفتم.

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

زمانی با تكه ای نان سیر می شدم و با لبخندی به خانه می رفتم اتوبوس های انبوه از مسافر را دوست داشتم انتظار نداشتم كسی به من در آفتاب صندلی تعارف كند، در انتظار گل سرخی بودم

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اگر نمي خواهي بر تيره بختي من گواهي دهي خواهش دارم روبه روي من نمان، عبور كن، كوچه را طي كن و در انتهاي كوچه محو شو، همان گونه كه آدم هاي خوشبخت محو مي شوند...

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

ما از کنجکاوی درباره‌ی ابر گذشته بودیم ما فقط کنجکاو باران و صدای سنتور بودیم... ما نه عمق را دوست داشتیم نه امید را ما ساکنان خانه را گُم در صدای سنتور دوست داشتیم..

{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس شعر / اس ام اس احمد رضا احمدی

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

آینه را به تنهایی دوست نداشتم آینه را در آینه دوست داشتم گفته بودند: عمر آفتاب از مهتاب بیشتر است آفتاب را در خانه حبس کردم در مهتاب کنار باغچه‌ی انبوه از ریحان خفتم.

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

زمانی با تكه ای نان سیر می شدم و با لبخندی به خانه می رفتم اتوبوس های انبوه از مسافر را دوست داشتم انتظار نداشتم كسی به من در آفتاب صندلی تعارف كند، در انتظار گل سرخی بودم

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اگر نمي خواهي بر تيره بختي من گواهي دهي خواهش دارم روبه روي من نمان، عبور كن، كوچه را طي كن و در انتهاي كوچه محو شو، همان گونه كه آدم هاي خوشبخت محو مي شوند...

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

ما از کنجکاوی درباره‌ی ابر گذشته بودیم ما فقط کنجکاو باران و صدای سنتور بودیم... ما نه عمق را دوست داشتیم نه امید را ما ساکنان خانه را گُم در صدای سنتور دوست داشتیم..