دیدی ای حافظ که کنعان دلم بیمارشد عاقبت کوه امیدم کاه شد گفته بودی یوسف گم گشته با آید ولی یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد...

من یک دخترم!  مرا پريشاني موهــــــآيت نـــــه !!!  مرا تـــه ريـــش خستـــه ات ديوانـــه ميكند...!!!.

زهمیشه هستی و هیچ وقت نیستی! نمی دانم محو بودنت شدم یا دلتنگ نبودنت...

دیدی ای حافظ که کنعان دلم بیمارشد عاقبت کوه امیدم کاه شد گفته بودی یوسف گم گشته با آید ولی یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد.

من یک دخترم!  مرا پريشاني موهــــــآيت نـــــه !!!  مرا تـــه ريـــش خستـــه ات ديوانـــه ميكند.

ويژه ي مسيحا:  سلام داداش مسيحا پستات خيلي عالين درجه يک هروقت ميخونم خيلي ناراحت ميشم ميخوام اگه بشه خودتو برام معرفي کني..

آره منم دلم واسش تنگ میشه. واسه گرفتن دستاش واسه بوسیدناش ... ولی نفس میکشم و با یادش زندم.

سـختـه... بـه جـایی بـرسی کـه دیـگه نـه هیـچ اومـدنی آرومـت کنـه ، نـه هیـچ رفتـنی نابـودت ..

خــدایا  کـمـی بـیـا جـلـوتـر مـی خـواهـم در گوشت چـیـزی بـگـویم ...! ایـن یـک اعـتـراف اسـت ... مـن بـی او دوام نـمی آورم حـتـی تـا صـبح فــردا !...

فـاجـــعـه اینجـاست کـه چشــم هایم دیـگر ، بـا مـن و بغــض هایـم نـمی سـازنـد !!

ضربه آخر را خدایم زد! آن زمانکه برای رفتنت استخاره کردی و خوب آمد...

وقتی دستانت در دست من نباشد دست را میبازم حتی اگر تمام حکم های دل در دست من باشد..

هنوز هم مرا به جان تو قسم میدهند میبینی  فقط من نیستم که رفتنت را باور نکرده ام

فکرش را بکن! يک روز مي آيي و مي بيني نه من هستم؛ نه اين کلمات...

از لذتایی که بعد رفتنش دیگه ندارم نفس کشیدنه......

فصل عوض می شودجای آلو راخرمالو می گیردجای دلتنگی را ...دلتنگی !!!