بارگذاری . . . کمتر از چند ثانیه

{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس خفن

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

وقتی بچه بودیم با سه چرخه مسابقه میذاشتیم. اهمیت مسابقات در حد مسابقات فرمول ۱ بود جوری که من خیابون رو خلاف میرفتم پایین.وضعیت مغزی در حد جلبک بود یادش بخیر.خخخخخ

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

یادش بخیر بچه بودیم میرفتیم مغازه خرید تو راه یا یادمون میرفت چی میخواستیم بخریم یا پولمون گم میشد:))))

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

با رفیقم تو مترو نشسته بودم دیدم یه پیرمرده وایساده. به رفیقم گفتم: پاشو بزار حاجی بشینه... یهو یه پیرمرده دیگه زد پشتم گفت: توام پاشو بزار من بشینم!!!

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

تلوزیون داشت تبلیغات سیم کارت جدید رایتل و نشون میداد.(ارتباط تصویری) مامانم دیده همدیگرو میبینن میگه: دیگه از این به بعد هرکی زنگ بزنه اول روسری سر میکنم!!!

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

شما يادتون نمياد، ما بستني توپي ميخورديم، هم ياد فوتباليستا مي افتاديم هم زي زي گولو... همه ي ظرفاشم جمع ميكرديم.

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

یادش بخیر : نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر مینوشت کیا یادشونه!!!!!!!!!!!!!!

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

یادش به خیر زمانی که راهنمایی بودیم یه دبیر داشتیم هر موقع از دست ما عصبانی میشد میگفت: گوساله ها خجالت بکشید من جای پدرتون هستم!!!!!!

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

یه زمانی نمیدونستیم دلار چیه سکه چیه تورم چیه بزرگترین دغدغه ی زندگیمون این بود که آدامس میخریم عکسش تکراری نباشه :|

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

تو حیاط نشسته بودیم واسه بابام اس اومد … چون چشاش ضعیفه داد من بخونم ، متن اس : “قدم نو رسیده مبارک ! آقا شنیدم خیلی خوشحال شدم !!!” قیافه بابام قیافه ما هیچی دیگه تحقیقات مامان فعلا ادامه داره !!!

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

ليوان آب رو براي مادر بزرگم مي‌برم. مي‌گه خدا عمرت بده مادر. تا مي‌خوام ليوان رو بدم بهش دستم مي‌لرزه و نصف آب مي‌ريزه روش. مي‌گه ذليلي شي الهي ذلیل مرده !!!:|

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

بابام اومده تو اتاق ، شالاپ یکی خوابونده پس گردنم! میگم باس چی میزنی؟؟؟ میگه : مشکوک میزنی! چرا صدات نمیاد؟ تنهایی داشتی چی نگاه میکردی؟؟؟ اعتماد در حد پارالمپیک :-

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

مامانم عینکش به چشمشه،بعد داره تو کیفش تند تند دنبال عینکش میگرده… خالم زل زده تو صورتش میگه عینکتو نیاوردی بیا مال منو بزن! من :| یعنی ۵۰ درصد ژنهای من مال این خانواده است ؟

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

تا همین چند سال پیش فک می کردم اسمم زهره اس ،‌ آخه همیشه مادرم میخواست بیدارم کنه می گفت پاشو ظهره …!!!

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

چهارشنبه کلیدم رو دانشگاه جا گذاشته بودم، امروز رفتم ببینم پیدا میشه. گفت مشخصات بده، گفتم چند تا کلید وصله به یه حلقه. گفت خودشه، بیا بگیر :|

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

از جلو زمین تنیس دانشگاه رد میشدم 2 تا دختر ترم اولی هم جلوم داشتن راه میرفتن یهو دیدم دختر به دوستش گفت اااااا ببین زمین والیبال نشسته هم داره!!! من :| راجر فدرر :| هیات والیبال نشسته :|

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

با دوستم رفتیم نونوایی،شاطر میگه از این جا به بعد کسی وای نسته ک نون بهش نمیرسه،دوستم بعد از مدتی فک کردن میگه اشکالی نداره بچه ها یه کم جم تر وایسین به همه برسه...!

{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس خفن

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

وقتی بچه بودیم با سه چرخه مسابقه میذاشتیم. اهمیت مسابقات در حد مسابقات فرمول ۱ بود جوری که من خیابون رو خلاف میرفتم پایین.وضعیت مغزی در حد جلبک بود یادش بخیر.خخخخخ

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

یادش بخیر بچه بودیم میرفتیم مغازه خرید تو راه یا یادمون میرفت چی میخواستیم بخریم یا پولمون گم میشد:))))

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

با رفیقم تو مترو نشسته بودم دیدم یه پیرمرده وایساده. به رفیقم گفتم: پاشو بزار حاجی بشینه... یهو یه پیرمرده دیگه زد پشتم گفت: توام پاشو بزار من بشینم!!!

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

تلوزیون داشت تبلیغات سیم کارت جدید رایتل و نشون میداد.(ارتباط تصویری) مامانم دیده همدیگرو میبینن میگه: دیگه از این به بعد هرکی زنگ بزنه اول روسری سر میکنم!!!

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

شما يادتون نمياد، ما بستني توپي ميخورديم، هم ياد فوتباليستا مي افتاديم هم زي زي گولو... همه ي ظرفاشم جمع ميكرديم.

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

یادش بخیر : نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر مینوشت کیا یادشونه!!!!!!!!!!!!!!

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

یادش به خیر زمانی که راهنمایی بودیم یه دبیر داشتیم هر موقع از دست ما عصبانی میشد میگفت: گوساله ها خجالت بکشید من جای پدرتون هستم!!!!!!

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

یه زمانی نمیدونستیم دلار چیه سکه چیه تورم چیه بزرگترین دغدغه ی زندگیمون این بود که آدامس میخریم عکسش تکراری نباشه :|

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

تو حیاط نشسته بودیم واسه بابام اس اومد … چون چشاش ضعیفه داد من بخونم ، متن اس : “قدم نو رسیده مبارک ! آقا شنیدم خیلی خوشحال شدم !!!” قیافه بابام قیافه ما هیچی دیگه تحقیقات مامان فعلا ادامه داره !!!

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

ليوان آب رو براي مادر بزرگم مي‌برم. مي‌گه خدا عمرت بده مادر. تا مي‌خوام ليوان رو بدم بهش دستم مي‌لرزه و نصف آب مي‌ريزه روش. مي‌گه ذليلي شي الهي ذلیل مرده !!!:|

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

بابام اومده تو اتاق ، شالاپ یکی خوابونده پس گردنم! میگم باس چی میزنی؟؟؟ میگه : مشکوک میزنی! چرا صدات نمیاد؟ تنهایی داشتی چی نگاه میکردی؟؟؟ اعتماد در حد پارالمپیک :-

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

مامانم عینکش به چشمشه،بعد داره تو کیفش تند تند دنبال عینکش میگرده… خالم زل زده تو صورتش میگه عینکتو نیاوردی بیا مال منو بزن! من :| یعنی ۵۰ درصد ژنهای من مال این خانواده است ؟

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

تا همین چند سال پیش فک می کردم اسمم زهره اس ،‌ آخه همیشه مادرم میخواست بیدارم کنه می گفت پاشو ظهره …!!!

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

چهارشنبه کلیدم رو دانشگاه جا گذاشته بودم، امروز رفتم ببینم پیدا میشه. گفت مشخصات بده، گفتم چند تا کلید وصله به یه حلقه. گفت خودشه، بیا بگیر :|

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

از جلو زمین تنیس دانشگاه رد میشدم 2 تا دختر ترم اولی هم جلوم داشتن راه میرفتن یهو دیدم دختر به دوستش گفت اااااا ببین زمین والیبال نشسته هم داره!!! من :| راجر فدرر :| هیات والیبال نشسته :|

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

با دوستم رفتیم نونوایی،شاطر میگه از این جا به بعد کسی وای نسته ک نون بهش نمیرسه،دوستم بعد از مدتی فک کردن میگه اشکالی نداره بچه ها یه کم جم تر وایسین به همه برسه...!