شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت؟ گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی… سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد گفت طولی نکشد نیز تو خاموش شوی

عشق یعنی علاقه نه کفگیر و ملاقه من عاشق تو هستم تو قابلمه نشستم یه دمپائی تو دستم منتظر تو هستم

زندگی مثل یه دیکته است، هی می نویسی، هی پاک می کنی. هی غلط می نویسی، هی پاک می کنی. غافل از اینکه… ازرائیل داد می زنه برگه ها بالاااااا

زندگی وقتی قشنگه که در کتاب قانون آن اصل معرفت ماده محبت و تبصره عشق نوشته شده باشه.

معلم: چرا انشایی که درباره ی گربه نوشتی مثل انشای برادرته؟! رضا: آقا اجازه چون ما یک گربه بیشتر توی خونمون نداریم!

معلم: چرا در نوشتن انشا از پدرت کمک نمی گیری؟ دانش آموز: آخه اون از دست شما دلخوره! چون شما هفته ی قبل به انشای اون نمره بدی دادید!

چشمهای درشتت را که به من می دوزی و با لبهای بزرگ و با صدای رسا آواز می خوانی. از همیشه بیشتر دوستت دارم، تو واقعأ زیباترین قورباغه ای!

در اتوبان زندگی وقتی تابلوی وجود تو را میبینم ، از سرعتم می کاهم و به درجه بنزین تحملم چشم میدوزم

از غضنفر می پرسن اسم سعدی چیه میگه: … میدون

از غضنفر می پرسن چه جوری بستنی کیم می خوری؟ می گه می ذارمش لای نون، سیخشو می کشم بیرون!

گر چه از دوری این فاصله ها مأ یوسم از همین فاصله دور تو را می بوسم

یادته بهت گفتم که خشت دیوار دلتم تو هم منو شکستی ولی اشکال نداره حالا خاک زیر پاتم

خداوند هر گاه بخواهد انسانی را فاسد کند او را به تمامی آرزوهایش می رساند

به غضنفر میگن بن بست روتعریف کن.میگه:میری … میری… دیگه نمیری!

گدا: آقا، بي زحمت دو هزار تومان بده به من ناهار بخورم. عابر: برو بابا! من خودم هنوز ناهار نخورده ام. گدا: عيب ندارد، پس چهار هزار تومان بده، ناهار مهمان من باش

من همون ماهي کوچوله دل توام مراقب باش دلت نشکنه من ميميرم