{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
ولت میکنم و میرم ....نه اینکه دوستت نداشته باشم,نه!!!از نخودی بـــودن متنفرم.....
دیگر نمیگویم بمان اگر بخاطر "من" بماند بخاطر "دیگری" هم که باشد میرود....
یک روز او هم معنای "بی محلی " را می فهمد بگذار اکنون با "هم محلی هایش"خوش باشد!!!!
از فکر کردن ب فردای بی تو خسته شدم ...خسته!!!!
در سقوط هم میتوان زیبا بود.این را آبشار گفت.... کافه چی رو میزش اینطور نوشته بود:اینجا طعمــ دلتنگی ,تلختـــــــر از قهوه است
تک پره کسی نباش که دم پره همس...چون پرچم بعضیا با "لاس"بالاس!
گاهی “تنهایی” یعنی خیلیا در “حدت” نیستن !
من از این تنهایی از این که دیر می آیی از این که روزی به من بگویی تو به من نمی آیی می ترسم… چرا نمی دانی تو چگونه بی تو زمان میگذرد بارها این را از خودم می پرسم من می ترسم…می ترسم…
تنهایی تنها سهمی بود که از من دریغ نشد …
زندگی چه اتفاق غم انگیزیست ، وقتی تنهاییت سالها از تو بزرگتر باشد . . .
تنهایی ، شاخه ی درختی ست پشت پنجره ام گاهی لباسِ برگ میپوشد و گاهی لباسِ برف اما همیشه هست
نشستم ، خسته شدم ؛ دیگر قایق نمیسازم … پشت دریاها هر خبری که میخواهد باشد باشد ؛ وقتی از تو خبری نیست قایق میخواهم چکار ؟ مرا همین جزیره کوچک تنهایی هایم بس است !
حالا همین تنهایی بى رحم با من رفیقى دل وفاداره نون و نمک خوردیم، یه جورى که دست از سر من بر نمى داره
تـَـنــهــایـــے خـــوبــه… ولــے ۲ نــَـفـَـرش…!
من زیر ِ باران! تو دور میشوی، من خیس! این دِلبری های ِ بهار است، نیامده دیوانه می کند کوچه را از تنهایی…
تکان می دهد خانه را سالی که می آید … سرگرمیِ خوبی ست : تو عکسِ قابت را و من قاب عکست را عوض می کنم و آغاز می شود سال تنهایی . . .
ولت میکنم و میرم ....نه اینکه دوستت نداشته باشم,نه!!!از نخودی بـــودن متنفرم.....
دیگر نمیگویم بمان اگر بخاطر "من" بماند بخاطر "دیگری" هم که باشد میرود....
یک روز او هم معنای "بی محلی " را می فهمد بگذار اکنون با "هم محلی هایش"خوش باشد!!!!
از فکر کردن ب فردای بی تو خسته شدم ...خسته!!!!
در سقوط هم میتوان زیبا بود.این را آبشار گفت.... کافه چی رو میزش اینطور نوشته بود:اینجا طعمــ دلتنگی ,تلختـــــــر از قهوه است
تک پره کسی نباش که دم پره همس...چون پرچم بعضیا با "لاس"بالاس!
گاهی “تنهایی” یعنی خیلیا در “حدت” نیستن !
من از این تنهایی از این که دیر می آیی از این که روزی به من بگویی تو به من نمی آیی می ترسم… چرا نمی دانی تو چگونه بی تو زمان میگذرد بارها این را از خودم می پرسم من می ترسم…می ترسم…
تنهایی تنها سهمی بود که از من دریغ نشد …
زندگی چه اتفاق غم انگیزیست ، وقتی تنهاییت سالها از تو بزرگتر باشد . . .
تنهایی ، شاخه ی درختی ست پشت پنجره ام گاهی لباسِ برگ میپوشد و گاهی لباسِ برف اما همیشه هست
نشستم ، خسته شدم ؛ دیگر قایق نمیسازم … پشت دریاها هر خبری که میخواهد باشد باشد ؛ وقتی از تو خبری نیست قایق میخواهم چکار ؟ مرا همین جزیره کوچک تنهایی هایم بس است !
حالا همین تنهایی بى رحم با من رفیقى دل وفاداره نون و نمک خوردیم، یه جورى که دست از سر من بر نمى داره
تـَـنــهــایـــے خـــوبــه… ولــے ۲ نــَـفـَـرش…!
من زیر ِ باران! تو دور میشوی، من خیس! این دِلبری های ِ بهار است، نیامده دیوانه می کند کوچه را از تنهایی…
تکان می دهد خانه را سالی که می آید … سرگرمیِ خوبی ست : تو عکسِ قابت را و من قاب عکست را عوض می کنم و آغاز می شود سال تنهایی . . .
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس تنهایی