{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
بس که در تدبیر فردا مانده ایم / با همیم اما چه تنها مانده ایم در کلاس جمع و تفریق زمان / عاشق جمعیم و منها مانده ایم
دگر تنها نیستم ! مدتی ست با تو در خودم زندگی میکنم . . .
چقد دردناکه آچار فرانسه همه باشی ولی خودت گره های کور زندگیت رو به زور دندونات باز کنی …
چند روزیست دست هایم را با چند کتاب و نوشته سرگرم کرده ام اما گول نمی خورند ، هیچ چیز معجزه ی دست های تو نمی شود !
مدت هاست بی آن که باشی با تو زندگی کرده ام !
گاهی دلم برای گوشهایم می سوزد طفلکی ها سکوت را هم باید گوش کنن !
مسافر بی بدرقه من اینقدر بی صدا رفتی که از وداع جا ماندم ، باز به غیرت چشمانم که آبی پشت سرت ریختند !
ترسم از آن است که آنقدر پیر شوم که دندانی برای روی جگر گذاشتن نداشته باشم !
وای از خیال تو که وقتی می آید دلم را گرم میکند و چایم را سرد !
بی هوا رفتی و من بی نفس ماندم …
گفتی : “تا شقایق هست ٬ زندگی باید کرد” شقایق هست اما تو نیستی ، حال چه باید کرد ؟
از یاد … از دست … از حال … از رو … از بین … به خودت که می آیی می بینی رفته ای !
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ، ﺑﻪ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺩقیقا ﺳﺎﻝ ﯾﮑ ﻬﺰﺍﺭ ﻭ ﺳﯿﺼﺪ ﻭ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺗﻮست ! ﺁﺭﯼ ﮔﻠﻢ ، ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﯽ ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ !
شنیده ام چنین روزی ، روز میلاد من است اما گویا سپری شد بی آنکه بدانم آتش شمع چندمین سال زندگی ام را به خاموشی سپردم …
گاهى بى هیچ بهانه کسى را دوست دارى اما گاهى با هزار دلیل هم نمیتوانى یکى را دوست داشته باشى !
گاهی سر می چرخانم و به گذشته نگاه میکنم چقدر خستگی پشت سرم جا مانده …
بس که در تدبیر فردا مانده ایم / با همیم اما چه تنها مانده ایم در کلاس جمع و تفریق زمان / عاشق جمعیم و منها مانده ایم
دگر تنها نیستم ! مدتی ست با تو در خودم زندگی میکنم . . .
چقد دردناکه آچار فرانسه همه باشی ولی خودت گره های کور زندگیت رو به زور دندونات باز کنی …
چند روزیست دست هایم را با چند کتاب و نوشته سرگرم کرده ام اما گول نمی خورند ، هیچ چیز معجزه ی دست های تو نمی شود !
مدت هاست بی آن که باشی با تو زندگی کرده ام !
گاهی دلم برای گوشهایم می سوزد طفلکی ها سکوت را هم باید گوش کنن !
مسافر بی بدرقه من اینقدر بی صدا رفتی که از وداع جا ماندم ، باز به غیرت چشمانم که آبی پشت سرت ریختند !
ترسم از آن است که آنقدر پیر شوم که دندانی برای روی جگر گذاشتن نداشته باشم !
وای از خیال تو که وقتی می آید دلم را گرم میکند و چایم را سرد !
بی هوا رفتی و من بی نفس ماندم …
گفتی : “تا شقایق هست ٬ زندگی باید کرد” شقایق هست اما تو نیستی ، حال چه باید کرد ؟
از یاد … از دست … از حال … از رو … از بین … به خودت که می آیی می بینی رفته ای !
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ، ﺑﻪ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺩقیقا ﺳﺎﻝ ﯾﮑ ﻬﺰﺍﺭ ﻭ ﺳﯿﺼﺪ ﻭ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺗﻮست ! ﺁﺭﯼ ﮔﻠﻢ ، ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﯽ ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ !
شنیده ام چنین روزی ، روز میلاد من است اما گویا سپری شد بی آنکه بدانم آتش شمع چندمین سال زندگی ام را به خاموشی سپردم …
گاهى بى هیچ بهانه کسى را دوست دارى اما گاهى با هزار دلیل هم نمیتوانى یکى را دوست داشته باشى !
گاهی سر می چرخانم و به گذشته نگاه میکنم چقدر خستگی پشت سرم جا مانده …
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس تنهایی