نقاش خوبي نبودم اما اين روزها به لطف تو انتظار را ديدي ميكِشم...

راستش را بخواهی ،فاجعه ی رفتن "او" چیزی را تکان نداد! من هنوز هم چای میخورم،قدم میزنم،هستم.! اما... تلخ تر تنهاتر بی اعتمادتر...

همیشه نمیشود زد به بیخیالی و گفت تنها آمده ام ،تنها می روم...یک وقتهایی،شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای، کم میاوری!...دل وامانده ات یک نفر را میخواهد....!

گاهی عمر تلف میشود به پای یک احساس... گاهی احساس تلف میشود به پای یک عمر... و چه عذابی میکشد!!!!!!! کسی که هم عمرش تلف میشود هم احساسش......

وقتی دستای تو بهترین نوازشگره وقتی طلوع چشمات دشمن هرچی غروبه وقتی سایه ی اسمت رو لبای من خونه داره تو بگو جز تو کسی هست که منو تنها نذاره...؟

من مهم نبودم.. اما! کاش قبل از رفتن فکر جواب قلبم را میکردی فکر دستای تنهامو میکردی که تمام دنیاش دستای تو بود و فکر چشمای بی فروغم که باید تا ابد به انتظار بشینه رفتنت رفتن بود..

اگر سواد عاشقی رو نداری ناراحت نباش. تحصیلات عالیه شکستن رو که داری

قدرت تنهایی را دست کم نگیرید. این روزها بر همه غلبه کرده.

دیگه فقط آرزومه بارون بباره رو تنم رو سنگ قبرم بنویس تنهاترین تنها منم

حال مرا نپرس که هنجار ها مرا مجبور می کنند بگویم که "بهترم"

خانه و صندلي و ميز و حتي گلدان غير از احساس ِ تو هر چيز مرا مي فَهمَد...

به من نگو سیگار نکش بپرس برا کدوم دردم سیگار میکشم بپرس اصلا چرا سیگاری شدم؟! مطمئن باش اون موقع خودت برام کبریت میکشی. . .!!

باور كرده ام... که بی تو هم زندگی می گذرد.... دلم دیگرهیچ کس را... نمی خواهد جز... تنهایی...

من با تو چقدر ساده رفتم بر باد تو نام مرا چـــــه زود بردی از یاد من حبه ی قند کوچکی بودم که از دست تو در پیاله ی چای افتاد

ساعت چشمهایم عجیب با ساعت ابرها کوک است عقربه هایی خلاف مسیر زندگی که به هم نمیرسند و فقط جفت هم می شوند

" خداحافظی ات " عجب خرابه ای به بار آورده! نگاه کن ... مدت هاست در تلاشند مرا از زیر آوار تنهایی هایم بیرون کشند!