{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
هرگز هیچ حسرتی در دنیا این چنین یک جا جمع نمی شود ؛ در این سه واژه کوتاه : " او دوستم ندارد "
ای مرغ آفتاب ! زندانی دیار شب جاودانیم یک روز ، از دریچه زندان من بتاب
یک سمت تویی و عشق: مرگی ساده یک سمت جهان به قتل من آماده! می ترسم! مثل بچّه گنجشکی که در دست دو بچّه ی شرور افتاده . .
√ مـثـل ســـهـــراب ؛ دگــر جــنــس تــنــهــایــی مــن چــیــنی نــیــست... جــنــس مـــرمـــر شده است چینی نـــازکـ ـــــ تنهایی مـــن ♥
عـــادت میـ ـکنم ... به داشــــتن چیزی و ســـپس نداشتنــ ـش !! به بودن کســ ــی و ســــپس نبودنــ ـش !! تنــهــ ــا عــــــــادت میــ ـکنم ... اما فرامـــوش نـــهــ
می گویند دنیابی وفاست ولی شماقدرش رابدانید.. من دنیای بی وفاتری داشتم...
نمیدانم چه بنویسم که ترجمان ِ این همه دل تنگی باشد هنوز در انتظار ِ خورشید ِ یقین، صبح هایم شام می شود.. و هنوز بر بر آنم که انعکاس دعایم ، مرا نجات می بخشد ...
من عشق را یاد نگرفتم که فراموشش کنم. اگر چه شاید باد برگهایم را تکان دهد ولب ریشه ام در خاک محکم وایساده ست... من عشق را از درخت آموخته ام... ♥ـــــ♥(ヅ)♥ـــــ♥
گاهی وقتها ادم اینقدرتنهاست که ارزو داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
رفته بودم سرحوض تاببینم شاید،عکس تنهایی خودرادرآب،آب درحوض نبود.
یــک روز بــه مــن گــفــتـــ : "گـــورتـــــ را گـــم کـــن" الآن هر روز بــآ گــریــه دنــبــال قبــر مــن میگـــردد کـــآش آرام پیـــش خــودش زیـــر زبـــانـــی میگـــفتــــ : " زبانمــ لـــآل . .
مــوجــودات ِ غــریبـی هـستیـم ! نـه طاقــت ِ دروغ را داریـــم … و نــه تحــمّل ِ حـقــیــقت را !!
خوب می دانستی من چشمان تو را میخواستم .... اما نه اینکه با خود ببرم .... اینکه در آن بیفنم و تا انتها قدم اش بزنم ..... می دانی لبان من ......
میدونی چی بیشتر از همه آدم رو داغون میکنه: این ک هنوز دوسش داری ولی دیگه قیافش یادت نیست عکسشو داری ولی میترسی نگاش کنی میترسی دوباره اون چشما...
تنهایم اما دلتنگ آغوشی نیستم خسته ام ولی به تکیه گاه نمی اندیشم چشم هایم تر هستند و قرمز ولی رازی ندارم چون مدتهاست دیگر کسی را “خیلی” دوست ندارم
دوره دوره ی آدمهایست که هم خواب هم میشوند ولی خواب هم را نمی بینند ...
هرگز هیچ حسرتی در دنیا این چنین یک جا جمع نمی شود ؛ در این سه واژه کوتاه : " او دوستم ندارد "
ای مرغ آفتاب ! زندانی دیار شب جاودانیم یک روز ، از دریچه زندان من بتاب
یک سمت تویی و عشق: مرگی ساده یک سمت جهان به قتل من آماده! می ترسم! مثل بچّه گنجشکی که در دست دو بچّه ی شرور افتاده . .
√ مـثـل ســـهـــراب ؛ دگــر جــنــس تــنــهــایــی مــن چــیــنی نــیــست... جــنــس مـــرمـــر شده است چینی نـــازکـ ـــــ تنهایی مـــن ♥
عـــادت میـ ـکنم ... به داشــــتن چیزی و ســـپس نداشتنــ ـش !! به بودن کســ ــی و ســــپس نبودنــ ـش !! تنــهــ ــا عــــــــادت میــ ـکنم ... اما فرامـــوش نـــهــ
می گویند دنیابی وفاست ولی شماقدرش رابدانید.. من دنیای بی وفاتری داشتم...
نمیدانم چه بنویسم که ترجمان ِ این همه دل تنگی باشد هنوز در انتظار ِ خورشید ِ یقین، صبح هایم شام می شود.. و هنوز بر بر آنم که انعکاس دعایم ، مرا نجات می بخشد ...
من عشق را یاد نگرفتم که فراموشش کنم. اگر چه شاید باد برگهایم را تکان دهد ولب ریشه ام در خاک محکم وایساده ست... من عشق را از درخت آموخته ام... ♥ـــــ♥(ヅ)♥ـــــ♥
گاهی وقتها ادم اینقدرتنهاست که ارزو داره یکی صداش کنه حتی اشتباهی.......
رفته بودم سرحوض تاببینم شاید،عکس تنهایی خودرادرآب،آب درحوض نبود.
یــک روز بــه مــن گــفــتـــ : "گـــورتـــــ را گـــم کـــن" الآن هر روز بــآ گــریــه دنــبــال قبــر مــن میگـــردد کـــآش آرام پیـــش خــودش زیـــر زبـــانـــی میگـــفتــــ : " زبانمــ لـــآل . .
مــوجــودات ِ غــریبـی هـستیـم ! نـه طاقــت ِ دروغ را داریـــم … و نــه تحــمّل ِ حـقــیــقت را !!
خوب می دانستی من چشمان تو را میخواستم .... اما نه اینکه با خود ببرم .... اینکه در آن بیفنم و تا انتها قدم اش بزنم ..... می دانی لبان من ......
میدونی چی بیشتر از همه آدم رو داغون میکنه: این ک هنوز دوسش داری ولی دیگه قیافش یادت نیست عکسشو داری ولی میترسی نگاش کنی میترسی دوباره اون چشما...
تنهایم اما دلتنگ آغوشی نیستم خسته ام ولی به تکیه گاه نمی اندیشم چشم هایم تر هستند و قرمز ولی رازی ندارم چون مدتهاست دیگر کسی را “خیلی” دوست ندارم
دوره دوره ی آدمهایست که هم خواب هم میشوند ولی خواب هم را نمی بینند ...
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس تنهایی