چه نامردانه است انسانی را دنبال خود کشیدن عاشق کردنش و در اوج تنهاییش رها کردنش و گفتن این که...... «دیگر تو را نمی خواهم».......

من بازمانده یک قصه ام ... همان “ یکى” که هرگز نبود ...

روزگــــــــــــــــــــــارم مـــــــــــــــــــــــــــــرد باتـــــــــــــــــــــمام خـــــــــــــــــــــــاطراتـــــــــــــــــــــــــــــــــش................

قیافـه ام تابلـو شـده بــود ! گفتـن : چی میـکـشی ؟ گفتـم : "زجــر" گفتـن : نـه یعـنی چی مـصـرفـــ میـکنی ؟ گفتـم : فقط "زنـدگی" . . . . !!!

هنگام دعوا تنها به قاضی نروید شاید طرف مقابلتان حرفی برای گفتن داشته باشد که اوضاع را تغییر دهد

حل کرده ام تورا میان آب دلتنگی یا حل میشوی و تمام میشــود این درد یا سر میکشم و جاری میشوی در رگم. امروز تصمیم گرفتم زود فراموش کردن رو یاد بگیرم چون خیلی زود فراموش شدم !

زمانی می رسد که تمام عاشقانه هایم برای تو ، در یک کلمه خلاصه می شود : گور بابات !!!

رفتــــــــــــی؟به درک هنوز هم بهترین هایی وجود دارند به دنبال کسی خواهم رفت که مرا به خاطر خودم بخواهد نه زاپاسی برای بازیچه اش.....

همین که قاصدک را فوت کنی تا عطر نفسهایت را باخود بیاورد برای دلم کافیست

لعــــــــــــنتى احساسه،مارپله که نیست

سگی را خون دل دادم, که با من آشنا گردد ندانستم سگی که خون خورد, خونخوار میگردد

در ابتدایی خوانده ام بابا به مانان می دهد کوکب خانم سفره را به سرزده میهمان می دهد اما حالا حسنک آنطرف با گوسفندان همنشین چوپان دروغگو اینطرف به گرگها اسکان می دهد

دردت را گریستم گریه ات را مویه کردم و تنهایی ات را یک تنه آغوش بودم … چنین بود سرنوشت من “!سنگی ، سزای سگی-” سزد چنین سرنوشت !به روزگار سگی

تو این “مـــَــن ها “ را از خودت “مــِـن‌ها” کن من میـمیرم برای باقی مانده ات . .

هرچه ها میکنم گرم نمیشود خاطرم بوی تعفن خيانت از دهانم میآید هــــــــــا.... خاطر من و خیال تو و خیال خيانت ...

*هربار که کودکانه دست کسی راگرفتم گم شدم.ترس من از گم شدن نیست از گرفتن دستیست که بی بهانه رهایم کند...