{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
به امید روزی که... رفیقام اسمم بیاد رو لبشون و یه پوزخندبزنن، و با پشت دست اشکشون و پاک کنن وبگن: هی!کی فکرشو میکرد!!!!!
خوبم.. ولی سختی کار اونجاس که همسایه طبقه پایینمونه و اتاق خوابش درست زیر حالمونه... و من حالا دو ساله که به عشق نزدیکی بهش دارم تو حال میخوابم حتی از صدای قیژ قیژ در اتاقش هم ذوق مرگ میشم..
چه شغل عجيبي ! شروع هفته تو را ميبينم باقي هفته به خاموش كردن خودم در اتاقم مشغولم........
قبلا بایه اشاره اشکام میریخت... بعدترش اگه بهش فکر میکردم بغضم میگرفت حالا با یادش فقط چشام داغ میشه ولی بغضمو قورت میدم
چقدر دیر فهمیدم که مخاطب"خاص"من متعلق به "عام" بود..... مثل فندکی که سیگار چندین نفر را روشن میکند!....
برای"ابدی" شدن باید رفت؛ گاهی از"قلب" کسی؛ گاهی به "قلب" کسی"
راهش را هم تقسیم کرد رفتنش به من رسید ، رسیدنش به دیگری . . .
فـــــاسد بـــودن فقط به تـــــن فـــــروشی نیست گاهی وقت ها به فـــــروختن خـــــاطرات قدیمی به بهـــــای ورود یکــ تــــازه وارد است
دکتر هم دیوانه شد !! وقتی چند لحظه ای از سکوتم را برایش معنا کردم ...
مگه قلبه من بت بود.. که خدا تو رو واسه شکستنش فرستاد..! هان؟؟؟
روز مرگم در اخرین نفسم فقط یک چیز به او خواهم گفت: اونطوری نه, اینطوری باید رفت...!
ازون جاهایی که احتمالشو میدم رد شه یا شاید اون جا باشه.... چنان چشامو گرد میکنم تا شاید...ببینم اون دوتا چشم "جادویی" رو
اونی که از "رفیقش" زخم میخوره...یه زخم نخورده انگار معنی تموم زخمای دنیارو میدونه....
همه میگن کاش برمیگشتیم بچگی منم میگم ولی میترسم دیگه بچگیم اون بچگی نشه..لعنت ب همه روزایی ک قدر چیزی رو ک داریم نمیدونیم........
همه ي خودم را مال تو كرده ام چقدر دنياي تو بزرگ است كه... هنوز از تنهايي سخن ميگويي! چقدر كم هستم...!:(
امـشـب بـاز پـسـتـچـى پـیـر مـحـلـه ى مـا نـیـومـد ... یـا بـایـد خـونـمـونـو عـوض کـنـم یـا پـسـتـچـى رو , تـو کـه هـر روز بـرام نـامـه مـیـنـویـسـى ... مـگـه نـه ؟!
به امید روزی که... رفیقام اسمم بیاد رو لبشون و یه پوزخندبزنن، و با پشت دست اشکشون و پاک کنن وبگن: هی!کی فکرشو میکرد!!!!!
خوبم.. ولی سختی کار اونجاس که همسایه طبقه پایینمونه و اتاق خوابش درست زیر حالمونه... و من حالا دو ساله که به عشق نزدیکی بهش دارم تو حال میخوابم حتی از صدای قیژ قیژ در اتاقش هم ذوق مرگ میشم..
چه شغل عجيبي ! شروع هفته تو را ميبينم باقي هفته به خاموش كردن خودم در اتاقم مشغولم........
قبلا بایه اشاره اشکام میریخت... بعدترش اگه بهش فکر میکردم بغضم میگرفت حالا با یادش فقط چشام داغ میشه ولی بغضمو قورت میدم
چقدر دیر فهمیدم که مخاطب"خاص"من متعلق به "عام" بود..... مثل فندکی که سیگار چندین نفر را روشن میکند!....
برای"ابدی" شدن باید رفت؛ گاهی از"قلب" کسی؛ گاهی به "قلب" کسی"
راهش را هم تقسیم کرد رفتنش به من رسید ، رسیدنش به دیگری . . .
فـــــاسد بـــودن فقط به تـــــن فـــــروشی نیست گاهی وقت ها به فـــــروختن خـــــاطرات قدیمی به بهـــــای ورود یکــ تــــازه وارد است
دکتر هم دیوانه شد !! وقتی چند لحظه ای از سکوتم را برایش معنا کردم ...
مگه قلبه من بت بود.. که خدا تو رو واسه شکستنش فرستاد..! هان؟؟؟
روز مرگم در اخرین نفسم فقط یک چیز به او خواهم گفت: اونطوری نه, اینطوری باید رفت...!
ازون جاهایی که احتمالشو میدم رد شه یا شاید اون جا باشه.... چنان چشامو گرد میکنم تا شاید...ببینم اون دوتا چشم "جادویی" رو
اونی که از "رفیقش" زخم میخوره...یه زخم نخورده انگار معنی تموم زخمای دنیارو میدونه....
همه میگن کاش برمیگشتیم بچگی منم میگم ولی میترسم دیگه بچگیم اون بچگی نشه..لعنت ب همه روزایی ک قدر چیزی رو ک داریم نمیدونیم........
همه ي خودم را مال تو كرده ام چقدر دنياي تو بزرگ است كه... هنوز از تنهايي سخن ميگويي! چقدر كم هستم...!:(
امـشـب بـاز پـسـتـچـى پـیـر مـحـلـه ى مـا نـیـومـد ... یـا بـایـد خـونـمـونـو عـوض کـنـم یـا پـسـتـچـى رو , تـو کـه هـر روز بـرام نـامـه مـیـنـویـسـى ... مـگـه نـه ؟!
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس تنهایی