{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
گاهی باید آرامش کسی را فرو ریخت ، تنها برای اینکه بفهمد تنها نیست!!
بی تو آغاز می کنم من روزهای زرد را / اشک و آه و ناله ها و درد را می نویسم بی تو بودن های من پایانم است / بی تو حامل می شوم اندوه و اشک سرد را . . .
مدتی میگذرد از تو ندارم خبری ،چه کنم ناله من هیچ ندارد اثری، شب وروز از غم تو پریشان حالم، نه نشانی ز تو آمد نه پیامی جانم.
ما پیغام دوست داشتنمان را با دود آتش به هم میرسانیم، نمیدانم آن سو برای تو تکه چوبی هست یا نه؟ من اینجا جنگلی را به آتش کشیدم…!
بسترم صدف خالی یک تنهاییست ، و تو چون مروارید گردن آویز کسان دگری! تنهتنه
سایه ام امشب ز تنهایی مرا همراه نیست / گر در این خلوت بمیرم هیچ کس آگاه نیست / من دراین دنیا به جز سایه ندارم همدمی / این رفیق نیمه راه هم گاه هست و گاه نیست.
غربت آن نیست که تنها باشی ، فارغ از فتنه فردا باشی ، غربت آن است که چون قطره ی آب در پی دریا باشی. غربت آن است که مثل من و دل در میان همه کس یکه و تنها باشی.
گر بدانم نیستی غمی نیست ز تنهایی …. اینکه هستی و تنهایم غم دارم.
دوری از این دیده ، اما باز یادت میکنم / حرمت این آشنایی فرش راهت میکنم در فراقت ، غم حصار خنده هایم را شکست / باز هم از انتهای دل صدایت میکنم . . .
دیرگاهیست که تنها شده ام ، قصه ی غربت صحرا شده ام ، من که بی تاب شقایق بودم ، همدم سردی یخ ها شده ام ، کاش چشمان مرا خاک کنید ، تا نبینم که چه تنها شده ام
آنگاه که تنهایی تو را آزار میدهد ، به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده است .
طبال! بزن، بزن که نابود شدم بر " تار " غروب زندگی، " پود " شدم عمرم همه رفت، خفته در کوره ی مرگ آتش زده ، استخوان بی دود شدم
عاشق شدم و عذاب را فهمیدم / رنجیدن و اضطراب را فهمیدم در چشم تو عشق را ندیدم اما / معنای دل کباب را فهمیدم هر روز خطاهای تو را بخشیدم / تا بخشش بی حساب را بخشیدم . . .
تو رفتی و این خود شعر بلندی است...
یک روز دیگر بدون تو گذشت و دوباره یک قطره اشک دیگر از چشمانم سرازیر شد و همچنان لحظه های بی تو...
به یادت هستم حتی اگر قرار باشد شبی بی چراغ در حسرت یافتنت تمام کوچه ها را قدم بزنم…
گاهی باید آرامش کسی را فرو ریخت ، تنها برای اینکه بفهمد تنها نیست!!
بی تو آغاز می کنم من روزهای زرد را / اشک و آه و ناله ها و درد را می نویسم بی تو بودن های من پایانم است / بی تو حامل می شوم اندوه و اشک سرد را . . .
مدتی میگذرد از تو ندارم خبری ،چه کنم ناله من هیچ ندارد اثری، شب وروز از غم تو پریشان حالم، نه نشانی ز تو آمد نه پیامی جانم.
ما پیغام دوست داشتنمان را با دود آتش به هم میرسانیم، نمیدانم آن سو برای تو تکه چوبی هست یا نه؟ من اینجا جنگلی را به آتش کشیدم…!
بسترم صدف خالی یک تنهاییست ، و تو چون مروارید گردن آویز کسان دگری! تنهتنه
سایه ام امشب ز تنهایی مرا همراه نیست / گر در این خلوت بمیرم هیچ کس آگاه نیست / من دراین دنیا به جز سایه ندارم همدمی / این رفیق نیمه راه هم گاه هست و گاه نیست.
غربت آن نیست که تنها باشی ، فارغ از فتنه فردا باشی ، غربت آن است که چون قطره ی آب در پی دریا باشی. غربت آن است که مثل من و دل در میان همه کس یکه و تنها باشی.
گر بدانم نیستی غمی نیست ز تنهایی …. اینکه هستی و تنهایم غم دارم.
دوری از این دیده ، اما باز یادت میکنم / حرمت این آشنایی فرش راهت میکنم در فراقت ، غم حصار خنده هایم را شکست / باز هم از انتهای دل صدایت میکنم . . .
دیرگاهیست که تنها شده ام ، قصه ی غربت صحرا شده ام ، من که بی تاب شقایق بودم ، همدم سردی یخ ها شده ام ، کاش چشمان مرا خاک کنید ، تا نبینم که چه تنها شده ام
آنگاه که تنهایی تو را آزار میدهد ، به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده است .
طبال! بزن، بزن که نابود شدم بر " تار " غروب زندگی، " پود " شدم عمرم همه رفت، خفته در کوره ی مرگ آتش زده ، استخوان بی دود شدم
عاشق شدم و عذاب را فهمیدم / رنجیدن و اضطراب را فهمیدم در چشم تو عشق را ندیدم اما / معنای دل کباب را فهمیدم هر روز خطاهای تو را بخشیدم / تا بخشش بی حساب را بخشیدم . . .
تو رفتی و این خود شعر بلندی است...
یک روز دیگر بدون تو گذشت و دوباره یک قطره اشک دیگر از چشمانم سرازیر شد و همچنان لحظه های بی تو...
به یادت هستم حتی اگر قرار باشد شبی بی چراغ در حسرت یافتنت تمام کوچه ها را قدم بزنم…
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس تنهایی