{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
تصدقِ چشمهات، کمی بخند اینطور که میباری خورشید هم، میماند از رفتن!
هیچکس از آسمانِ گرفته توقعِ آفتاب نمیکند. با دلتنگیاَت کنار بیا مرد!
ه احترامِ هر قطاری که از راه میرسد کلاه برمیدارد از سر مردی که سالهاست قطاری دلاَش را بُرده است!
اگر بروی دیگر بهانهای ندارم برای زندهگی، مثلِ ماهیگیر فقیری که با تورِ خالی رویِ بازگشت به خانه ندارد!
ه این ابرها اعتباری نیست باران اگر میخواهی سراغِ من بیا
چشمهایت سرنوشت را رقم میزنند مثل گلولهای بیهدف که مرگ و زندهگی را
به سقفِ اتاقَت مهتابی نقرهای آویختهاَم که اگر آمدی پایت به گلدان نگیرد بیفتد، بشکند،… از خواب بپرم ببینم خواب دیدهاَم!
مامِ سرنوشتم یک درخت وُ چند لکه ابر بود در فنجانی واژگونه از قهوه ی چشم هات .
میانِ دست هام به خوابِ بوییدن رفته است نارنج . کِی بیدار می شوی دوباره بیاویزی از شاخه هام ؟!
به سویم اگر دست دراز کنی شاخه هام سَر خَم می کنند برایت ، اَنارهام می شکفند لب خند می شوند. اما دست هات کوچک اَند عروسکِ پارچه ای !
عشق ، پروانه ای بود که پشتِ دریچه ی چشم هات ، می پرید. تقصیر تو نیست اگر ندیدی اَش !
باید بروم. بروم برای ماه بخوانم بیدار شود از شب روز کند ؛ شاید بخواهی بار دیگر از پشت ابرها پنجره ام را طلوع کنی ، خورشیدکم !
ابرها را پنجره سیاه کرده است ماه را ابرها آسمان خانه را ماه
هنوز بوی عاشقی می دهم اما، دیگر هیچ کجا کسی منتظرم نیست!
بایست کنار پنجره ، به من نگاه کن ، بگو: س س س سیب. تیلیک!
ن جا همیشه آسمان گرگ و میش است. زیاد دور نشو، گُمَت می کنم.
تصدقِ چشمهات، کمی بخند اینطور که میباری خورشید هم، میماند از رفتن!
هیچکس از آسمانِ گرفته توقعِ آفتاب نمیکند. با دلتنگیاَت کنار بیا مرد!
ه احترامِ هر قطاری که از راه میرسد کلاه برمیدارد از سر مردی که سالهاست قطاری دلاَش را بُرده است!
اگر بروی دیگر بهانهای ندارم برای زندهگی، مثلِ ماهیگیر فقیری که با تورِ خالی رویِ بازگشت به خانه ندارد!
ه این ابرها اعتباری نیست باران اگر میخواهی سراغِ من بیا
چشمهایت سرنوشت را رقم میزنند مثل گلولهای بیهدف که مرگ و زندهگی را
به سقفِ اتاقَت مهتابی نقرهای آویختهاَم که اگر آمدی پایت به گلدان نگیرد بیفتد، بشکند،… از خواب بپرم ببینم خواب دیدهاَم!
مامِ سرنوشتم یک درخت وُ چند لکه ابر بود در فنجانی واژگونه از قهوه ی چشم هات .
میانِ دست هام به خوابِ بوییدن رفته است نارنج . کِی بیدار می شوی دوباره بیاویزی از شاخه هام ؟!
به سویم اگر دست دراز کنی شاخه هام سَر خَم می کنند برایت ، اَنارهام می شکفند لب خند می شوند. اما دست هات کوچک اَند عروسکِ پارچه ای !
عشق ، پروانه ای بود که پشتِ دریچه ی چشم هات ، می پرید. تقصیر تو نیست اگر ندیدی اَش !
باید بروم. بروم برای ماه بخوانم بیدار شود از شب روز کند ؛ شاید بخواهی بار دیگر از پشت ابرها پنجره ام را طلوع کنی ، خورشیدکم !
ابرها را پنجره سیاه کرده است ماه را ابرها آسمان خانه را ماه
هنوز بوی عاشقی می دهم اما، دیگر هیچ کجا کسی منتظرم نیست!
بایست کنار پنجره ، به من نگاه کن ، بگو: س س س سیب. تیلیک!
ن جا همیشه آسمان گرگ و میش است. زیاد دور نشو، گُمَت می کنم.
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس عاشقانه