{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
آموخته ام که مردم حرف های شما را فراموش می کنند کارهای شما را فراموش می کنند ولی احساسی را که در آنها ایجاد کرده اید هیچ وقت فراموش نمی کنند
وقتی از گلوگاه جاده ها… ترانه ی فراق پخش می شود… من انتظار را با سر انگشت های خود هجی می کنم تا تو…بیایی…
آدمیزاد فقط با آب و نان و هوا نیست که زنده است این را دانستم و می دانم که آدم به آدم است که زنده است آدم به عشق آدم زنده است !
آن ها که تنها زندگی نکرده اند نمی فهمند که سکوت چگونه آدم را می ترساند چگونه آدم با خودش حرف می زند نمی فهمند که آدم چگونه به سمت آینه ها می دود در آرزوی دیدن یک همدم
بعضی را باید در لحظه باور کرد حرف هایشان ، احساسشان و حتی باورهایشان لحظه ایست حواست باشد اگر بیش از یک لحظه باورشان کردی در طولانی مدت ، لطمات بزرگی خواهی خورد …
دلم درختی که رو به رفتنت برگ میریزد !
من نفهمیدم چرا می نویسم از خودم می گویم یا از دنیا برای خودم می نویسم یا برای دیگران اینقدر فهمیدم که پای کسی یا چیزی در میان است از من و دنیا بیشتر از من و دیگران بزرگتر
گاهی خوابت را میبینم بیصدا بیتصویر مثلِ ماهی در آبهای تاریک که لب میزند و معلوم نیست حبابها کلمهاند یا بوسههایی از دلتنگی
و تو هم روزی پیر می شوی اما من پیرتر از این نخواهم شد در لحظه ای از عمرم متوقف شدم منتظرم بیایی و از برابر من بگذری زیبا ، پیر شده آراسته به نوری که از تاریکی من دریغ کرده ای
به کسی که عاشق توست بگو هر روز با زیباترین تعابیر جهان بیدارت کند من اینجا هر شب تو را با زیباترین تعابیر جهان به خواب می سپارم
از وقتی که دوست ام مرا ترک کرده است کاری ندارم به جز راه رفتن راه می روم تا فراموش کنم راه می روم می گریزم دور می شوم دوست ام دیگر برنمی گردد اما من حالا دونده دوی استقامت شده ام
تو بانوی غمهای عمیقی شعرهای غمگین کلمات جانگداز با چشمانت می توان عزاداری کرد باگیسوانت ، لباس سیاهی برای همیشه پوشید با دستانت ، جام زهر نوشید تو بانوی تاریخ منی یک تاریخ تلخ یک تاریخ سیاه
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺑﺎﯾﺪ یه ﻧﻘﻄﻪ ﺑﺬﺍﺭﯼ ﺑﺎﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ ﺑﺎﺯ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﺠﻨﮕﯽ ﺑﺎﺯ ﺑﯿﻔﺘﯽ ﻭ ﻣﺤﮑﻤﺘﺮ ﭘﺎﺷﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﯼ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺗﻠﺨﯽ ﻫﺎ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺑﮕﯽ: ﻣﺮﺳﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﺩﺍﺩﯾﻦ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻤﯿﺮﺳﻪ . . .
نمی توان سینه ای را شکافت و دید تا چه اندازه درد در انسان ته نشین شده است باید ضربه را خورد باید دور شد و رفت زخم های امسال اصابت دردهایی ست که دو سال پیش خورده ایم
من پله های یشت بام را جارو کرده ام و شیشه های پنجره را هم شسته ام کسی می آید کسی می آید کسی که در دلش با ماست ، در نفسش با ماست ، در صدایش با ماست
از چه بترسم تو با منی با تاری ابریشم و نفس های عاشقانه ام غبار هفت فصل را از شانه هات درو می کند
آموخته ام که مردم حرف های شما را فراموش می کنند کارهای شما را فراموش می کنند ولی احساسی را که در آنها ایجاد کرده اید هیچ وقت فراموش نمی کنند
وقتی از گلوگاه جاده ها… ترانه ی فراق پخش می شود… من انتظار را با سر انگشت های خود هجی می کنم تا تو…بیایی…
آدمیزاد فقط با آب و نان و هوا نیست که زنده است این را دانستم و می دانم که آدم به آدم است که زنده است آدم به عشق آدم زنده است !
آن ها که تنها زندگی نکرده اند نمی فهمند که سکوت چگونه آدم را می ترساند چگونه آدم با خودش حرف می زند نمی فهمند که آدم چگونه به سمت آینه ها می دود در آرزوی دیدن یک همدم
بعضی را باید در لحظه باور کرد حرف هایشان ، احساسشان و حتی باورهایشان لحظه ایست حواست باشد اگر بیش از یک لحظه باورشان کردی در طولانی مدت ، لطمات بزرگی خواهی خورد …
دلم درختی که رو به رفتنت برگ میریزد !
من نفهمیدم چرا می نویسم از خودم می گویم یا از دنیا برای خودم می نویسم یا برای دیگران اینقدر فهمیدم که پای کسی یا چیزی در میان است از من و دنیا بیشتر از من و دیگران بزرگتر
گاهی خوابت را میبینم بیصدا بیتصویر مثلِ ماهی در آبهای تاریک که لب میزند و معلوم نیست حبابها کلمهاند یا بوسههایی از دلتنگی
و تو هم روزی پیر می شوی اما من پیرتر از این نخواهم شد در لحظه ای از عمرم متوقف شدم منتظرم بیایی و از برابر من بگذری زیبا ، پیر شده آراسته به نوری که از تاریکی من دریغ کرده ای
به کسی که عاشق توست بگو هر روز با زیباترین تعابیر جهان بیدارت کند من اینجا هر شب تو را با زیباترین تعابیر جهان به خواب می سپارم
از وقتی که دوست ام مرا ترک کرده است کاری ندارم به جز راه رفتن راه می روم تا فراموش کنم راه می روم می گریزم دور می شوم دوست ام دیگر برنمی گردد اما من حالا دونده دوی استقامت شده ام
تو بانوی غمهای عمیقی شعرهای غمگین کلمات جانگداز با چشمانت می توان عزاداری کرد باگیسوانت ، لباس سیاهی برای همیشه پوشید با دستانت ، جام زهر نوشید تو بانوی تاریخ منی یک تاریخ تلخ یک تاریخ سیاه
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺑﺎﯾﺪ یه ﻧﻘﻄﻪ ﺑﺬﺍﺭﯼ ﺑﺎﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ ﺑﺎﺯ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﺠﻨﮕﯽ ﺑﺎﺯ ﺑﯿﻔﺘﯽ ﻭ ﻣﺤﮑﻤﺘﺮ ﭘﺎﺷﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﯼ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺗﻠﺨﯽ ﻫﺎ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺑﮕﯽ: ﻣﺮﺳﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﺩﺍﺩﯾﻦ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻤﯿﺮﺳﻪ . . .
نمی توان سینه ای را شکافت و دید تا چه اندازه درد در انسان ته نشین شده است باید ضربه را خورد باید دور شد و رفت زخم های امسال اصابت دردهایی ست که دو سال پیش خورده ایم
من پله های یشت بام را جارو کرده ام و شیشه های پنجره را هم شسته ام کسی می آید کسی می آید کسی که در دلش با ماست ، در نفسش با ماست ، در صدایش با ماست
از چه بترسم تو با منی با تاری ابریشم و نفس های عاشقانه ام غبار هفت فصل را از شانه هات درو می کند
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس عاشقانه