{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
شبها آمدند و روزها سپرى شدند و تو همان خوب ديروزى...
گوشه تا گوشه ی صحرا تو بخواب و نهراس... شیرها خاطرشان هست که آهوی منی...
"بـــــــا قلبـــــــی از عــــــشق" "بـــــــا خطـــــی از حرير محبت" "بـر روي يك برگ كهنه از يــاس" "مـــينويسم : دوست دارم"
آروم زل بزن به گوشیت!!! کاری ندارم فقط خواستم بگم که دیوونه ی همین نگاهتم
آن هنگام که با بخار احساس وجودم روی جام دلت نوشتم دوستت دارم آیا دلت به حال من گریست؟؟؟
همین مسیر را مستقیم بروی میرسی به دو راهی ! یک راه به من ختم می شود ؛ آن دیگری به ختم من !
ای عشق مرا به شط خون خواهی برد چون قیس به وادی جنون خواهی برد فرهاد صفت در آرزوی شیرین دنبال خودت به بیستون خواهی برد
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما دردا که نیستت خبر از روزگار ما
می خواهمت چنان که شب خسته خواب را می جویمت چنان که لب تشنه آب را
شب فراق نداند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق در بند است
خاطراتت بوی باران میدهد لحن تو عطر بهاران میدهد گرچه ماهم در کنارت نیستم مهر تو لطف هزاران میدهد
ای دل نگفتمت مرو از راه عاشقی رفتی؟ بسوز که این همه آتش سزای توست
آنقدر عزیزی که برگ های درختان برای بوسیدن رد پایت ، لحظه شماری می کنند...
شکسپیر میگوید هرازگاهی برای آنکه دوستش میداری نشانه ای بفرست تا به یادش آوری که هنوز برایت عزیز است و این آن نشانه است .
فاصله گرچه دستهايمان را جداكرد ولی خوشحالم جرات ندارد بدلهايمان نزديک شود
درعمق آرزوی من است که دروجودت خانه ای داشته باشم حتی به مساحت یک یاد
شبها آمدند و روزها سپرى شدند و تو همان خوب ديروزى...
گوشه تا گوشه ی صحرا تو بخواب و نهراس... شیرها خاطرشان هست که آهوی منی...
"بـــــــا قلبـــــــی از عــــــشق" "بـــــــا خطـــــی از حرير محبت" "بـر روي يك برگ كهنه از يــاس" "مـــينويسم : دوست دارم"
آروم زل بزن به گوشیت!!! کاری ندارم فقط خواستم بگم که دیوونه ی همین نگاهتم
آن هنگام که با بخار احساس وجودم روی جام دلت نوشتم دوستت دارم آیا دلت به حال من گریست؟؟؟
همین مسیر را مستقیم بروی میرسی به دو راهی ! یک راه به من ختم می شود ؛ آن دیگری به ختم من !
ای عشق مرا به شط خون خواهی برد چون قیس به وادی جنون خواهی برد فرهاد صفت در آرزوی شیرین دنبال خودت به بیستون خواهی برد
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما دردا که نیستت خبر از روزگار ما
می خواهمت چنان که شب خسته خواب را می جویمت چنان که لب تشنه آب را
شب فراق نداند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق در بند است
خاطراتت بوی باران میدهد لحن تو عطر بهاران میدهد گرچه ماهم در کنارت نیستم مهر تو لطف هزاران میدهد
ای دل نگفتمت مرو از راه عاشقی رفتی؟ بسوز که این همه آتش سزای توست
آنقدر عزیزی که برگ های درختان برای بوسیدن رد پایت ، لحظه شماری می کنند...
شکسپیر میگوید هرازگاهی برای آنکه دوستش میداری نشانه ای بفرست تا به یادش آوری که هنوز برایت عزیز است و این آن نشانه است .
فاصله گرچه دستهايمان را جداكرد ولی خوشحالم جرات ندارد بدلهايمان نزديک شود
درعمق آرزوی من است که دروجودت خانه ای داشته باشم حتی به مساحت یک یاد
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس عاشقانه