کاش نامت را با خط بریل مینوشتند ، صدا کردنت کافی نیست ، شکوه اسم تو را باید لمس کرد !

دلی دارم ز جنس سنگ و شیشه / چنان مهرت به جانم کرده ریشه / که در شش گوشه ی قلبم نوشته / عزیزم ، دوستت دارم همیشه

دريا مفهوم بزرگيه اما نه به وسعت نگاه تو خدايا چشمان دريايي كسي كه اين پيام رو ميخونه هيچوقت باروني نكن

اگه دونفرلب پرتگاهی باشن کدومشون رانجات میدی اونی که دوستش داری یا اونی که دوست داره؟"

اين است سرنوشتم، اين سخن را من امروز نه گفتم، نه نوشتم،‎.حقيقت نه به رنگ است، نه به بو، نه به هاي است و نه هو، نه به جام است و سبو، به تو سر بسته در پرده بگويم تو خود، نقطه عشقي، تو خود باغ بهشتي.

فکرميکنى آيا ميشوى فراموشم؟ حرف هاى زيبايت مانده است درگوشم اين سکوت معنايش،معنى رضايت نيست حرف هابه لب دارم گرچه سرد وخاموشم.

تو هم اين روزها اين شايعه را باور كرده اي كه من بي تو ميميرم!!! عادت ما آدمهاست...

جا براى من گنجشك زياد است ولى، به درختان خيابان تو عادت دارم، عادتم داده خيال تو كه يادم باشد، ياد من هم نكنى باز به يادت باشم.

حلقه ی دستانت که بر کمرم میزنی ، زیباترین اسارت زندگی من است !

من تا همیشه می توانم تو را از میان تمام مردم دنیا تشخیص دهم ! به شرط آنکه چشمانت را نبندی !

براى پريدن لازم نيست پرنده باشم، همين كه بخندى بال درمياورم.

ازتمام دنيا، يك صبح سرد، يك چاى داغ، ويك صبح بخيرتو، برايم كافى است...

چه فرقى داره، شهرما خانه ى ما باشد يا نباشد وقتی تو نه در شهر ما هستی نه در خانه ما

بي تو شكوفه ميكنم تو فصلي از نياز و غم ... كنار رد پاي تو ويرونيمو حس ميكنم...

همه چيز را ميتوان حاشا كرد، جزعطر آنكه دوستش دارى...

حلقه ى دستانت كه بركمرم ميزنى، زيباترين اسارت زندگى من است...