مثل اسمان می مانی  دوستت دارم ولی نمی توانم داشته باشمت

من عادت میکنم با رنج تازه جدایی شاید از من من بسازه دلم تنگ دلم تنگ برایت  نگاهم بانگاهت داشت عادت

میری تو از همه روزهای من من و تنها میزاری تو دنیا میگی دوست نداری حسِ منو میری

اگه روزی دلت لبریز غم بود گذارت بر مزار کهنه ام بود بگو این بی نسیب خفته در خاک یه روزی عاشقو دیوانه ام بود

پلی میشوم برای عبورت...به فکرتخریب من نباش... به اخر که رسیدی دست تکان بده خودم فرو میریزم...

هرشب گوشی ام را برمیدارم و مینویسم "خوابم نمیبرد", ولی یکدفعه یادم می آید که تو دیگر بامن نیستی

دیگر از تنهایی خسته شدم..به کلاغها زیر میزی میدهم تا قصه ام را تمام کنند

تو باش باران باشد وجاده ای بی انتها به دنیا خواهم گفت خداحافظ .....

غم عشق خوردن ؛  تنها غمی است ک انسان با خوردن ان حریص تر میشود 

مهم نبوده سوختنم، دور از تو پرپر زدنم، مهم تو بودی عشق من، نه قصه شكستنم، به افتخار عشق تو میگم كه بازنده منم...

بیا یادی بکن از یار خسته غبار دوری ات بر دل نشسته دگر تیری نزن بالی ندارم وجودم از غمت درهم شکسته

روز اول خیلی اتفاقی دیدمت... روز دوم الکی الکی چشمهام به چشمت افتاد... هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم... ماه بعد شانسی به دلم نشستی و حالا سالهاست یواشکی دوست دارم

سیب هنوز هم شیرین است هنوز هم آدم بهشت را به لبخند حوا می فروشد ، شیطان بهانه بود

با هم باشیم نه یک سال بلکه یک عمر بگذار آوازه ی با هم بودنمان چنان در شهر بپیچد که روسیاه شوند آنان که بر سر جدایی مان شرط بسته بودند . . .

سفری باید کرد تا به عمق دل یک پیچک تنها  که چرا  این چنین سخت به خود می پیچد شاید از راز درونش بتوان کشفی کرد  شاید او هم دلتنگ است شاید.....

دوست داشتن تنها چیزی است که نوبتی نیست پس خارج از نوبت دوستت دارم .