آسوده بخواب در آغوش همان هرزه ای که گرفت آسودگیم را.... و من سر میکنم هرشب با عکس هایی که در نبودنت به آتشم میکشند.....

گاهی وقتادلت فقط دستاشو تمنا میکنه چقد سخته ارووم کردنه دلی که بهانه میگیره اماکاری از دستت برنیادجز این که بغضت بگیره

قلبي كه از يه تسونامي بزرگ جون سالم بدر برده يه عالمه خاطره داره از وحشت و ترس ،ديگه از دريا و موجاش نمي ترسه ديگه شكستن براش مفهومي نداره...

لعنت به چشم های هرزه ای که تاوان لذتشان را دل باید پرداخت کند..!

کاش گناهی کرده بودم که مجازاتم ندیدن تو شده است.....

اشتباه نکن نه زیباییِ تو نه محبوبیتِ تو مرا مجذوبِ خود نکرد تنها آن هنگام که روح زخمی مرا بوسیدی من عاشقت شدم .....

عشق خیلی بزرگه وقتی حاضری بخاطر خوشبختی کسی که عاشقشی از با اون بودن بگذری یعنی معنای واقعی عشق...

در کوچه های تاریک خیالم تنها تو را می دیدم که روشنی بخش آن بودی

لبخند که می زنی از پس رنج ها ... چنان شیفته ام می کنی که بهار را با مهربانی ات تاخت می زنم و باز هم پیروزم !!

آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی دوست بدار و محبت کن ... ! کاری که خدا با تو می کند......

مــُــحبـــــت تنـهـــــــا جــوشـکــــاری است کــه، دلهـــای شـکـسـتـه را رایـــگان جــوش مـی دهـــــد . .

بدون گذرنامه ازخیالم عبورخواهی کرد مهربانیت را مرزی نیست . . .

بـــــارهــــا گفتم به تو ؛ چـشمــها ، بــــرای ِ نـــگاه اسـت ... امّــــا .. تـــــو .. هــــر روز بـــا آنـها .. حـــادثــه مــی آفــــریـــــنی !

می روم  پشت پنجره سبز می شوم از گرمای سالهای دور  تا صبح بوی پاییز بگیرد...

پُشت ِ این رفت وُ آمدها کاش تو ایستاده باشی

مثل ِ دری بی دیوار که باز وُ بسته‌اش پیدا نیست بی تو من خوب وُ بدم گم بود