شیشه های خانه ها را دستور دادند دوجداره باشد ، دیگر وقتی باران می بارد صدایش شنیده نمی شود … یاد اشکهای بی صدای خودم افتادم !

حسود نیستم اما وقتی دیدم واسه دوستم اس اومد کی میرسی خونه عشقم یکم دلم خواست...

آدم خـــــوب قصـــــه هاي مـــــن ... دلـتـنـگــــت شـــده ام!!!! حـجـمــــش را ميــــخواهــي؟ خــدا را تصـــــور كـــن ..

نمی‌خواهم برگردی ... این را به همه گفته ام! ... حتی به تو…  به خودم…!  اما نمی‌دانم چرا هنوز ... برای آمدنت فال می‌گیرم…؟

در همین حوالی کسانی هستند که تا دیروز میگفتند بدون تو حتی نفس هم نمیتوانم بکشم،ولی امروز در آغوش دیگری نفس نفس میزنند...

خدایا حكمت قدمهایی را كه برایم بر میداری آشكار كن تا درهایی را كه به سویم  میگشایی ندانسته نبندم و درهاییكه به رویم میبندی به اصرار نگشایم

زندگي  معناي پيچيده اي نداره !!! همين که باشي زندگيه ...

چه رسم تلخی است تو,بی خبرازمن و تمام من  درگیرتو

نفس میکشم تا ب جای مرده ها خاکم نکنن.......اینگونه است حال من.....چیری نپرس.......................

نذار دیگران نامت را بدانند.......همین زلال چشمانت برای پچ پچ هزار ساله ی انان کافیست................

تکیه بده ا ما.....به شانه هایی که اگرخوابت بردسرت رازمین نگذارد....

لبخند تو تمام تعادل شهر را به هم میریزد تو بخند من شهر را دوباره میسازم...

جای خالیت!!! مانند کفش های سیندرلا اندازه ی هیچ یک از مردم شهر نشد... حتی به "زور"

ميداني؟........! بدجور دلم تو را ميخواهد...... و تو بدجور مرا ميراني از خودت....... تقصير من است كه دوستت دارم..... ايكاش اين دل لعنتي ام ميفهميد كه نخواستني است و اين نخواستن يعني چه !!!!!!!!!!!

هیچکس از اتش عشق جان سالم به در نبرده است ،مگر کسی که هنوز معنی و مفهوم آن را نمیداند.

.......دیرزمانی دراونگریستم انگاه که نظرازوی بازگرفتم ...............درپیرامون من همه چیز به هیآت اودرامده بود....... انگاه دانستم.... که مرادیگرازاو گریزی نیست!!!!.......