چه انتخاب سختیست بین بودن و نبودن  اگر بمانی دنیایم گلستانست و اگر بروی دنیایم جهنمی بیش نیست  و تو چه راحت رفتن را به بودن ترجیح دادی

از دست تو در اینهمه بی سامانی تکلیف دلم چ بود اگر عشق نبود؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کاش می فهمیدی برای این که تنهایم تو را نمیخواهم ... برعکس ، برای این که میخواهمت ؛ تنهایم !

ذهن را درگیر باعشقی خیالی کرد و رفت جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت چون رمیدن های آهو ناز کردن های او دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت

واحد اندازه گیریِ فاصله " مــتــر " نیست ؛ " اشـــــــــــتـــیــــاق " است .. مشتاقش که باشی ، حتی یک قـــدم هم فاصله ی دور یــــسـت...

چه شده؟ اي دل ديوانه هوايش کردي؟ با دو چشمان پر از اشک صدايش کردي؟ گفته بودم که دلش معدن بي معرفتي ست تو نشستي و دلت خوش به وفايش کردي؟

هیچ کس انقدر فقیر نیست که نتواند لبخندی به کسی ببخشد  و هیچ کس انقدر ثروتمند نیست که نیازمند لبخندی نباشد

زندگی درک همین امروز است فهم نفهمیدن هاست ظرف امروز پر از بودن ماست شاید... این خنده که امروز دریغش کردیم اخرین فرصت همراهی ماست...

دیشب باران،قرار با پنجره داشت... روبوسی آبدار با پنجره داشت.. یکریز به گوش پنجره پچ پچ میکرد... چک چک،چک چک... چکار با پنجره داشت؟!...

تو چه با صلابَت حکم مي دهي که؛ حواسَت را جمع کن ؛ و مَن مي مانم ؛ که چگونه جمعش کنم ؛ وقتي تمامَش پيشِ توست ...!

اگر بخواهی دور می ایستم،هم چون آخرین چراغ خیابان،اما روشن برای تو..

به تو سر بسته و در پرده بگویم تا کسی نشنود این راز گهر بار جهان را انچه گفتندوسرودند تو آنی خودتو جام جهانی تو ندادنی  تو ندانی ان نقطه عشقی خود تو باغ بهشتی

گلی دارم به دور از دیدگانم ولی مخفی میان قلب و جانم که گهگاهی کند یادی زخاکش فدای آن رفیق و قلب پاکش

دارم حسودی میکنم به آینه ی اتاقه تو کاش جای اون آینه بودم ،هرلحظه میدیدمت اگر که بالشت بودم هرلحظه می بوسیدمت...

خسته شدم خسته  بس که برای " تو "عاشقانه گفتم و "دیگران" یاد عشقشان افتادند!!!

مهربانی در کلام اعتمائ میافریند ومهربانی در فکر کردن بصیرت کامل اما مهربانی در بخشش عشق بوجود میاورد