اینجــا که باشــی مینشینم و دانه دانه اخم هایت را با دستانم از هم باز می کنم .. افسوس.. افسوس از نبودنت !!!

عشق کوتاه است و فراموشی، چــــقدر طولانی...!

دوستم بدار نه برای سرگرمیت/دوستم بدار نه برای اشک ریختنت در فصل خزان زندگیم/دوستم بدار ولی هرگز نگی دوستت دارم/دوستم بدارهمانگونه که دوستت دارم

هرکس به سهم خویش ازچیزی از دنیا بر میدارد من نیز دست برداشته ام

ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺷﮏ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﻗﻄﺎﺭ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﻫﺎ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﺮﺩﻩ. ﻧﮑﻨﺪ ﺍﺷﮏ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻧﺪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻧﮑﻨﺪ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺗﻮ !؟

بی تابم نمیشوی... نگرانم نمیشوی...  فراموشیم مبارک........

دﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻟﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ! ﻣﺎﻧﻨﺪ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺳﺮ ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻗﻬﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ﻣﺎﻫﯽ ﻗﺮﻣﺰ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﻣﺎﻫﯽ ﺁﺑﯽ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ... ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﺎﻫﯽ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺗﻮ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ!

به "او" بگویید نگران شبهایم نباشد! سکوتم,قرصهایم,لرزش دستانم و "اشک چشمانم" همه هستند...!!! تنها نیستم...!!!

راه من... نگاه توست... پلک نزن! ععبی راهه میروم...

بعضی حرفا رو نمیشه گفت باید خورد...ولی بعضی حرف ها رو نه میشه گفت نه میشه خورد,میمونه سر دل میشه دلتنگی  میشه بغض میشه سکوت... میشه همون وقتهایی که خودتم نمی دونی چه مرگته!!!

" وقـتـی کــه نــیـسـتــی حــس مـی کــنـم کــه پـنـجــره، دیـوار دیـگــری اســـت! "

دل تو ؛ اواین روز بهار دل من ؛ آخرین جمعه سال و چه دورند و چه نزدیک به هم ...

♥کـ ـآشـ مـــــے شـ ـد ... یکــ لحظـ ـهـ جآیمــآن❤ـ رآبآ همـ عوضـ کنیمـ ... شآیـد تُــو میفهمیدے چهـقـدر بے انصآفے . و منـ مـــــے فهمیـ ـدمـ چـ ـرآ

مترسک: گندم،تو شاهد باشکه مرا برای ترساندن آفریدند،اما من تشنه ی عشق پرنده ای بودمکه سهمش از با من بودن فقط،گرسنگی بود...

دلم تنگ شده براے روز هاے کودکے... که بهانه ے گريه ام داشتن يک عروسک بود... نه يک آدم...

ادم گاهی دوس داره غرق شه... نه در قصه نه در خیال... ادم دوس داره گاهی تو یه اغوش غرق شه...