شنيده بودم ميگفتن هروقت دلت تنك شدبروكنارساحل درياآدم روآروم ميكنه،امابعدفهميدم معرفت بعضي آدماحتي درياروهم آروم ميكنه!

همیشه مادربزرگ میگفت یکی بود یکی نبود!بعدها که چشمانمان عاشق شد فهمیدیم حرف مادربزرگ درست بود همیشه یکی بود یکی نبود...

به يادم باش كه دريادم بماني@كه ماباهم رفيق بوديم زماني@گذشته هااگررفت وگذشتند@ولي درقلب من بازم هماني@

عمر من در عشق خوبان سر رسيد موي من از ناز خوبان شد سفيد ناز كردن بر من از ديوانگيست صيد من چون صيد مرغ خانگيست من چه دارم كز تو پنهانش كنم ؟ جان تقاضا كن كه قربانش كنم . . .

دست و پا ميزنم در گرد آب تنهايي،هر كه را ميبينم ميخندم، ولي دارم درسينه غم پنهاني

آدم ها خیلی زود همراهان صمیمی را فراموش میکنند همین که باران بند آمد... خیلی ها چتر هایشان را جا میگذارند...

چرا آن زمان بوی قفس به جای حس شادی به مشامم نرسید... وقتی با لبخند گفتی... "مال من میشی؟"

وقتی میفهمی عاشق شدی که میبینی دوست نداری بخوابی... چون واقعیت شیرین تر از رویاهایت شده است! وی.اچ.اودن

تشنگی بهانه بود... آب را با لیوان تو میخواستم...

انکه رفت به حرمت انچه که با خود برد حق بازگشت ندارد... رفتنت مردانه نبود! لااقل مرد باشو بر نگرد...!

حوصله ات که سر می رود با دلم بازی نکن... من در بی حوصله گی هایم با تو زندگی کرده ام!

عشق یعنی انتظار و انتظار / عشق یعنی هر چه بینی عکس یار

اشکهایم که سرازیر میشوند دیری نمیپاید که قندیل میبندند ....عجیب سرد است هوای نبودنت

ما هرچه دویدیم به مقصد نرسیدیم / از عشق به جز مزه ی تلخش نچشیدیم . .

مي دوني چقدر دوست دارم؟ يه دونه ولي مردونه!!!

دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد نه التـــمـاس هـــایم را و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را… به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…