وقتی پروانه در تار عنکبوت بیفته تازه قصه زندگی آغاز میشه چون نه میتونه پرواز کنه نه بمیره…

دارد برف می آید در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد تا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند

تو خیابون با دوستم داشتم راه می رفتم ، یارو موتوریه گوشیمو از دستم قاپید دوستم گفت گوشیتو دزدید ؟ گفتم پـَـــ نَ پـَــ برد سیستم عاملشو آپدیت کنه فردا میاره !

آنان که فانوسشان را بر پشت می برند سایه هاشان پیش پایشان می افتد!

بزرگترین دروغت را یادت هست ؟ گفته بودی من همیشه راست می گویم !

زندگی باید کرد گاه با گلی سرخ گاه با یک دل بی قرار گاه باید رویید در پس یک باران گاه باید خندید با غمی بی پایان

دلم را مبتلایت کرده بودم خودم را خاک پایت کرده بودم ندانستم بی وفا هستی وگرنه همان اول رهایت کرده بودم

زن به شوهر: اگه من ازت جدا شم چی می شه؟ مرد: دیوونه می شم زن: نمی ری دوباره زن بگیری؟ مرد: به دیوونه که اعتباری نیست!

یارو ماشینش تو برف گیر میکنه زنجیر نداشته ، سینه میزنه

در جهان غصه کوتاهی دیوار مخور حسرت کاخ رفیق و زر بسیار مخور گردش چرخ نگردد به مراد دل کس غم بی مهری آن مردم بی عار مخور

امروز انگار کسی آمد و هوای دلتنگی ات را هی در آسمان اتاقم پاشید و تو نبودی…

انتهای داستانم شنیدنیست… من خواستار او بودم و او خواستار او….

یه مرد احمق به یه زن میگه ساکت باش! اما یک مرد دانا به یه زن میگه نمی دونی وقتی لبهات بسته اند چقدر خوشگل میشی!

به سلامتیه اونی که تو عصبانیت خواست بهم آرامش بده ، هرچی از دهنم درومد بهش گفتم آخرش فقط گفت : بهتری

روی برگ نوشتم دوست دارم ولی تو مثل بز اونا خوردی.

نیچه:ناراحتی من از این نیست که تو به من دروغ گفتی ناراحتی من از این است که دیگر نمی توانم حرفهایت را باور کنم.