{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
بدترین ضایع شدن وقتیه که با کلی شرمندگی واستی صف نذری 2 نفر مونده بهت بگن ببخشید غذا تموم شد..
اعتراف میکنم... حسودیم میشه میبینم همه دوستام با کسایی که دوسشون داشتن ازدواج کردن!!! خوب منم میخوام...
ﻣﻦ ﺣﺴﻮﺩ ﻧﯿﺴﺘﻢ ... ﺍﻣﺎ ... ﺍﻟﻬﯽ ﺑﻤﯿﺮﻩ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ... ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ... ﺩﺳﺘﺎﺕ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ
اعتراف می کنم وقتی ابتدایی بودم فکر می کردم همه معلمای مدرسه تو خونه ته حیاط زندگی می کنن بابای مدرسه ام شوهر همشونه!!!!!!!!
با کماله شرمندگی میخوام اعتراف کنم که تا ۶ ماه پیش کلیپس میزدم:-( ولی بخدا الان پاکه پاکم:-D
اعتراف می کنم انقدقدمم سبک دیروزبرای اولین باررفتم مدرسه قبلیم سرصف یه مداحی مختصرانجام بدم که پام گذاشتم مدرسه خبررسید یکی ازدبیران دینی فوت کرد.چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مرگ دست خداست
تا حالا نشده يه بار تيريب بغض و تنهايى بيام… اين اب دماغ لعنتى زودتر از اشكم نياد… خو لامصب بذار يكم حسم بياد بعد ابراز وجود كن.
اعتراف میکنم اولین باری که رفتم سلف دانشگاه به جای کارت غذا ، کارت بانکیمو جلوی دستگاه گرفته بودم و به شدت مصر بودم که دستگاه خرابه!!!! دیگه از قیافه خودم و مسئول سلف حرفی نمیزنم(:
اعتراف میکنم با این سنم هنوز نمیتونم ساعت کوک کنم و از خواب بیدا بشم... حتما باید بهم فحش بدن تا بیدار بشم :D:D
یکی از تفریحات سالمم اینه که وقتی دارم چایی میخورم توش ها میکنم شیشه ی عینکم بخار میگیره خرکیف میشم!!!
ینی بهترین گلاسه ها و دسرها رو تو تاپ ترین کافی شاپا بخوری ، هیچکدوم به اون آب پرتقالی نمیرسه که مامانت موقع سرماخوردگیات برات میگیره!!قبول دارین؟
اعتراف میکنم مامانم همیشه ازترس اینکه مبادا من سردم بشه وسرما بخورم اتاقمو گرم نگه میداره ولی خودش کناربخاری «خاموش» اتاقش دراز میکشه و روی خودش پتو میکشهفقط بخاطر اینکه نمیتونه قبض 16 هزاری گازو بده
یادتونه همیشه همیشه همیشه... قدبلندترین... شلوغ ترین... و تنبل ترین فرد در کلاس مبصر میشد!!!
اعتراف میکنم هنوز هم که هنوزه با این همه وزن پوست کیک یزدی را بیشتر از خودش دوس دارم اما چه کنم که معده دردم مدتهاست نذاشته همچین شیطنتی بکنم :))
اعتراف می کنم از همون بچگی که مامانم می گفت هر کاری کنی کلاغ میاد خبر میده تا خود ِ سوم راهنماییم دنبال کلاغ میگشتم!
اعتراف می کنم دو هفته قبل داشتم می رفتم جلسه، خیلی عجله داشتم، بهترین کت و شلوارم رو پوشیده بودم. باورتون نمی شه، وقتی از جلسه برگشتم خونه و درست دم در بود که فهمیدم همه این مدت با دمپایی بودم!
بدترین ضایع شدن وقتیه که با کلی شرمندگی واستی صف نذری 2 نفر مونده بهت بگن ببخشید غذا تموم شد..
اعتراف میکنم... حسودیم میشه میبینم همه دوستام با کسایی که دوسشون داشتن ازدواج کردن!!! خوب منم میخوام...
ﻣﻦ ﺣﺴﻮﺩ ﻧﯿﺴﺘﻢ ... ﺍﻣﺎ ... ﺍﻟﻬﯽ ﺑﻤﯿﺮﻩ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ... ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ... ﺩﺳﺘﺎﺕ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ
اعتراف می کنم وقتی ابتدایی بودم فکر می کردم همه معلمای مدرسه تو خونه ته حیاط زندگی می کنن بابای مدرسه ام شوهر همشونه!!!!!!!!
با کماله شرمندگی میخوام اعتراف کنم که تا ۶ ماه پیش کلیپس میزدم:-( ولی بخدا الان پاکه پاکم:-D
اعتراف می کنم انقدقدمم سبک دیروزبرای اولین باررفتم مدرسه قبلیم سرصف یه مداحی مختصرانجام بدم که پام گذاشتم مدرسه خبررسید یکی ازدبیران دینی فوت کرد.چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مرگ دست خداست
تا حالا نشده يه بار تيريب بغض و تنهايى بيام… اين اب دماغ لعنتى زودتر از اشكم نياد… خو لامصب بذار يكم حسم بياد بعد ابراز وجود كن.
اعتراف میکنم اولین باری که رفتم سلف دانشگاه به جای کارت غذا ، کارت بانکیمو جلوی دستگاه گرفته بودم و به شدت مصر بودم که دستگاه خرابه!!!! دیگه از قیافه خودم و مسئول سلف حرفی نمیزنم(:
اعتراف میکنم با این سنم هنوز نمیتونم ساعت کوک کنم و از خواب بیدا بشم... حتما باید بهم فحش بدن تا بیدار بشم :D:D
یکی از تفریحات سالمم اینه که وقتی دارم چایی میخورم توش ها میکنم شیشه ی عینکم بخار میگیره خرکیف میشم!!!
ینی بهترین گلاسه ها و دسرها رو تو تاپ ترین کافی شاپا بخوری ، هیچکدوم به اون آب پرتقالی نمیرسه که مامانت موقع سرماخوردگیات برات میگیره!!قبول دارین؟
اعتراف میکنم مامانم همیشه ازترس اینکه مبادا من سردم بشه وسرما بخورم اتاقمو گرم نگه میداره ولی خودش کناربخاری «خاموش» اتاقش دراز میکشه و روی خودش پتو میکشهفقط بخاطر اینکه نمیتونه قبض 16 هزاری گازو بده
یادتونه همیشه همیشه همیشه... قدبلندترین... شلوغ ترین... و تنبل ترین فرد در کلاس مبصر میشد!!!
اعتراف میکنم هنوز هم که هنوزه با این همه وزن پوست کیک یزدی را بیشتر از خودش دوس دارم اما چه کنم که معده دردم مدتهاست نذاشته همچین شیطنتی بکنم :))
اعتراف می کنم از همون بچگی که مامانم می گفت هر کاری کنی کلاغ میاد خبر میده تا خود ِ سوم راهنماییم دنبال کلاغ میگشتم!
اعتراف می کنم دو هفته قبل داشتم می رفتم جلسه، خیلی عجله داشتم، بهترین کت و شلوارم رو پوشیده بودم. باورتون نمی شه، وقتی از جلسه برگشتم خونه و درست دم در بود که فهمیدم همه این مدت با دمپایی بودم!
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس اعتراف میکنم