بارگذاری . . . کمتر از چند ثانیه

{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس اعتراف میکنم

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم دیشب سردم شد ناخود آگاه رفتم کولر رو خاموش کردم... فک کنم دارم بابا میشم !!!

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

بچه ها بياید يه اعترافي كينم اگه چهارجوك نبود آمار خوانندگان ايران از جمعیتش زياد میشد‏!‏‏!‏‏↳‏ بگو خب

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم بچه که بودم استاندارد روی خوراکی هارو میخوندم استان دارد!...اگه مثه من بودی بکوب لایکو: )

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اینجانب در سلامت کامل عقل اعتراف میکنم امروز در سن 20 سالگی از مادرم خواستم به یاد 2 سالگی بیاد و ناخونای منو بگیره اونم اومدو ناخونای منو همچین از ته چید

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم  بعد از این همه سال هنوز شبهای قدر رو قدر ندونستم

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اولین پستمه بلایکید اعتراف میکنم بچه که بودم یه روز با دوچرخه رفتم نون بگیرم،نون رو که گرفتم پیاده برگشتم خونه،فردا صبحش یادم افتاد و دیگه هیچوقت دوچرخمو ندیدم!!!! ...

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف می کنم بچه که بودم مامانم جرات نمی کرد با من سوار تاکسی بشه چون می دونست اگر راننده آهنگ بذاره من شروع می کنم به رقصیدن. اون هم چه جور! *__*

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم چند سال پیش با خانواده داشطیم اظ شهر میرفتیم بیرون من جلو نشسته بودم مامانم گفت کمربندتو بستی یه نگاهی به شلوارم کردم گفتم آره یه دل سیر بهم خندید گفت منزورم کمربند ایمنی.

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

میخوام اعتراف کنم بچه بودم فکر میکردم اونایی که خیلی سفیدن زیاد شیر میخورن اونایی هم که خیلی سبزه ان زیاد نوشابه سیاه میخورن. چیه خب ؟؟؟خودت خنگی

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم با اینکه به گفته اطرافیان نه کم شنوام و نه ناشنوا ولی همه ی قسمت های ویلای منو با زیر نویس(اونم فارسی)نگاه میکنم شمام مث منین آیاااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف می کنم این یک سالی که کنکور داشتم هر شب 4jokمی رفتم رتبم خیلی خوب نشد:( مهم نی با همین رتبه ام یه جای ایران دکتر میشم

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی مامانم واسم غذا میکشید بدنمو کش میدادم تا توی قابلمه رو ببینم وقتی که موفق نمیشدم از مامانم میپرسیدم:اینو بخورم بازم هست؟؟ از همون اولم چشمم می دویید!یه همچین آدمی بودم

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم تا همین چند سال پیش فکر میکردم تو دستگاه خود پرداز یکی ‍پول میشماره تا این که چند روز پیش که گودزیلامون (گودظیلا.گودذیلا.گودضیلا.سوادم تو حلقتون)بهم گفت دستگاه پول شمار توشه!

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

بنده اعتراف میکنم که هر چند روز یه بار با یه خط های گوناگون به مخاطب خاصم مزاحم میشم. اخه نمیدونید چه حالی میده.اونم هی میگه مزاحم نشید من نامزده دارم. بلههههههههههههه ی همچین ادمی هستم من

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

من اعتراف میکنم... وقتی اول دبستان بودم از بس بهمون گفته بودن دوربین مخفی تو خونتون داریم به کانال کولر خیلی مشکوک بودم خیلی مودبانه از کنارش رد می‌شدم! بچه بودم خوب!

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

نزديک مدرسه ما يه پل عابر پياده زدن که پله برقى داشت،اعتراف ميکنم از فرداش شوق ما براي رفتن به مدرسه 2برابرشد...®

{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس اعتراف میکنم

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم دیشب سردم شد ناخود آگاه رفتم کولر رو خاموش کردم... فک کنم دارم بابا میشم !!!

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

بچه ها بياید يه اعترافي كينم اگه چهارجوك نبود آمار خوانندگان ايران از جمعیتش زياد میشد‏!‏‏!‏‏↳‏ بگو خب

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم بچه که بودم استاندارد روی خوراکی هارو میخوندم استان دارد!...اگه مثه من بودی بکوب لایکو: )

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اینجانب در سلامت کامل عقل اعتراف میکنم امروز در سن 20 سالگی از مادرم خواستم به یاد 2 سالگی بیاد و ناخونای منو بگیره اونم اومدو ناخونای منو همچین از ته چید

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم  بعد از این همه سال هنوز شبهای قدر رو قدر ندونستم

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اولین پستمه بلایکید اعتراف میکنم بچه که بودم یه روز با دوچرخه رفتم نون بگیرم،نون رو که گرفتم پیاده برگشتم خونه،فردا صبحش یادم افتاد و دیگه هیچوقت دوچرخمو ندیدم!!!! ...

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف می کنم بچه که بودم مامانم جرات نمی کرد با من سوار تاکسی بشه چون می دونست اگر راننده آهنگ بذاره من شروع می کنم به رقصیدن. اون هم چه جور! *__*

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم چند سال پیش با خانواده داشطیم اظ شهر میرفتیم بیرون من جلو نشسته بودم مامانم گفت کمربندتو بستی یه نگاهی به شلوارم کردم گفتم آره یه دل سیر بهم خندید گفت منزورم کمربند ایمنی.

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

میخوام اعتراف کنم بچه بودم فکر میکردم اونایی که خیلی سفیدن زیاد شیر میخورن اونایی هم که خیلی سبزه ان زیاد نوشابه سیاه میخورن. چیه خب ؟؟؟خودت خنگی

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم با اینکه به گفته اطرافیان نه کم شنوام و نه ناشنوا ولی همه ی قسمت های ویلای منو با زیر نویس(اونم فارسی)نگاه میکنم شمام مث منین آیاااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف می کنم این یک سالی که کنکور داشتم هر شب 4jokمی رفتم رتبم خیلی خوب نشد:( مهم نی با همین رتبه ام یه جای ایران دکتر میشم

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی مامانم واسم غذا میکشید بدنمو کش میدادم تا توی قابلمه رو ببینم وقتی که موفق نمیشدم از مامانم میپرسیدم:اینو بخورم بازم هست؟؟ از همون اولم چشمم می دویید!یه همچین آدمی بودم

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم تا همین چند سال پیش فکر میکردم تو دستگاه خود پرداز یکی ‍پول میشماره تا این که چند روز پیش که گودزیلامون (گودظیلا.گودذیلا.گودضیلا.سوادم تو حلقتون)بهم گفت دستگاه پول شمار توشه!

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

بنده اعتراف میکنم که هر چند روز یه بار با یه خط های گوناگون به مخاطب خاصم مزاحم میشم. اخه نمیدونید چه حالی میده.اونم هی میگه مزاحم نشید من نامزده دارم. بلههههههههههههه ی همچین ادمی هستم من

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

من اعتراف میکنم... وقتی اول دبستان بودم از بس بهمون گفته بودن دوربین مخفی تو خونتون داریم به کانال کولر خیلی مشکوک بودم خیلی مودبانه از کنارش رد می‌شدم! بچه بودم خوب!

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

نزديک مدرسه ما يه پل عابر پياده زدن که پله برقى داشت،اعتراف ميکنم از فرداش شوق ما براي رفتن به مدرسه 2برابرشد...®