بارگذاری . . . کمتر از چند ثانیه

{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس اعتراف میکنم

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف مي كنم وقتي بچه بودم تو حموم موقعه سر شستنم ميچسبيدم به ديوار كه كسي پشتم نباشه

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم هنوز که هنوزه مرگ مرتضی پاشایی باورم نشده و تا همین دیروز منتظرالبوم جدیدش بودم ولی حیف حیف که حقیقت چیز دیگه ای هست خدا به هممون بخصوص خانواده محترمش صبر بده

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

فکر نکنم به اعتراف نیاز داشته باشم چون هر چی میشد مینداختن گردن من چه اعتراف می کردیم چه نمی کردیم تقصیر من بود . . .

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم تحت تاثیر سریال خانه به دوش اون آقاهه بود آقای لطفی رو ميگم فکر میکردم از این کش های پیراهن است فقط مال آدم پولداراست

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم دوماه بعد بمشام رسیدنماه مهره و من . . . . . . . هنوز یبارم نرفتم دانشگا... بله ما انیم دیگه

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم،اگه تنهایی میرفتم بیرون،در به روم بسته میشد،میترسیدم از ۱-نکنه مامان بابام،منو از یاد ببرن ۲-نکنه جغد بیاد منو با خودش ببره لونش ۳-نکنه موتور سوار بیاد بدزده منو

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم توی خونه بودم همه ی فک و فامیل جمع بودن داشتیم بازی میکردیم که یهو خواستم بگم شتر مرغ گفتم موتور شرغ من:) فک و فامیل=)) بازی ^_^

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم: واس من تنها چيزي که خاص بود خوردن چيپس فلفلي با ماســتـ بود ستاد مبارزه با مخاطب خاصツ

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف ميکنم وقتى بچه بودم به آلوچه و گيلاس و زردآلو ميگفتم : گولى سبز، گولى سرخ و گولى سرخ

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم... وقتی بچه بودم فک میکردم خرمگس... . . . . . . همون مگسایی هستن که یه مگس دیگروروکولشون سوارمیکننن

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم..خونه ما انقدر به پشه ها خوش میگذره نمیخوان برن...پیر شدن دیگه پرواز نمیکنن . فقط راه میرن...اون روز یکیشون رو زدم تو دیوار دیگه راه نرفت...فک کنم پوکی استخوان گرفته بود...

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم یه مدت که بدجور معتاد اینترنت بودم ، هروقت گلاب به روتون میرفتم دستشویی ، گوشیمو با خودم میبردم. حالا درسته قشنگ فاز بهم نمیداد ولی از پنج دقیقه خماری بهتر بود.

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف تو دوران شیرین بچگیم(۶سالگی) این مامانه گل ما،بهمون پول داد گفت:برو یه بسته نون لواش یخر منم رفتم از همسایه بغلیمون نون گرفتم،با پول نون لواشک خریدم اینقدر بچه اقتصادی بودم من

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم فقط اون دو سه روز اولی که تازه مسواکمو خریدم با عشق و علاقه مسواک میزنم...^__^ وگرنه دیگه بقیه ی روزا از سر اجباره.....^__^

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم امروز داشتم به مشکلاتم میخندیدم . . . مشکلات اومد زد تو گوشم گفت مگه من باهات شوخی دارم بچه اصلا جنبه نداشت

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

آقا و خانم من اعتراف میکنم وقتی بچه بودم و مهمون می اومد واسمون چشمامو میبستم که دیده نشم!! ای خدا..همیشه مهمون شاد کن بودم:-)

{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس اعتراف میکنم

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف مي كنم وقتي بچه بودم تو حموم موقعه سر شستنم ميچسبيدم به ديوار كه كسي پشتم نباشه

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم هنوز که هنوزه مرگ مرتضی پاشایی باورم نشده و تا همین دیروز منتظرالبوم جدیدش بودم ولی حیف حیف که حقیقت چیز دیگه ای هست خدا به هممون بخصوص خانواده محترمش صبر بده

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

فکر نکنم به اعتراف نیاز داشته باشم چون هر چی میشد مینداختن گردن من چه اعتراف می کردیم چه نمی کردیم تقصیر من بود . . .

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم تحت تاثیر سریال خانه به دوش اون آقاهه بود آقای لطفی رو ميگم فکر میکردم از این کش های پیراهن است فقط مال آدم پولداراست

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم دوماه بعد بمشام رسیدنماه مهره و من . . . . . . . هنوز یبارم نرفتم دانشگا... بله ما انیم دیگه

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم،اگه تنهایی میرفتم بیرون،در به روم بسته میشد،میترسیدم از ۱-نکنه مامان بابام،منو از یاد ببرن ۲-نکنه جغد بیاد منو با خودش ببره لونش ۳-نکنه موتور سوار بیاد بدزده منو

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم توی خونه بودم همه ی فک و فامیل جمع بودن داشتیم بازی میکردیم که یهو خواستم بگم شتر مرغ گفتم موتور شرغ من:) فک و فامیل=)) بازی ^_^

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم: واس من تنها چيزي که خاص بود خوردن چيپس فلفلي با ماســتـ بود ستاد مبارزه با مخاطب خاصツ

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف ميکنم وقتى بچه بودم به آلوچه و گيلاس و زردآلو ميگفتم : گولى سبز، گولى سرخ و گولى سرخ

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم... وقتی بچه بودم فک میکردم خرمگس... . . . . . . همون مگسایی هستن که یه مگس دیگروروکولشون سوارمیکننن

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم..خونه ما انقدر به پشه ها خوش میگذره نمیخوان برن...پیر شدن دیگه پرواز نمیکنن . فقط راه میرن...اون روز یکیشون رو زدم تو دیوار دیگه راه نرفت...فک کنم پوکی استخوان گرفته بود...

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم یه مدت که بدجور معتاد اینترنت بودم ، هروقت گلاب به روتون میرفتم دستشویی ، گوشیمو با خودم میبردم. حالا درسته قشنگ فاز بهم نمیداد ولی از پنج دقیقه خماری بهتر بود.

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف تو دوران شیرین بچگیم(۶سالگی) این مامانه گل ما،بهمون پول داد گفت:برو یه بسته نون لواش یخر منم رفتم از همسایه بغلیمون نون گرفتم،با پول نون لواشک خریدم اینقدر بچه اقتصادی بودم من

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم فقط اون دو سه روز اولی که تازه مسواکمو خریدم با عشق و علاقه مسواک میزنم...^__^ وگرنه دیگه بقیه ی روزا از سر اجباره.....^__^

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم امروز داشتم به مشکلاتم میخندیدم . . . مشکلات اومد زد تو گوشم گفت مگه من باهات شوخی دارم بچه اصلا جنبه نداشت

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

آقا و خانم من اعتراف میکنم وقتی بچه بودم و مهمون می اومد واسمون چشمامو میبستم که دیده نشم!! ای خدا..همیشه مهمون شاد کن بودم:-)