{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
اعتراف میکنم هر وقت میخوام پست بذارم میرم تو دستشویی در مورد پستم فک میکنم ببخشید دیگه :ا
اعتراف میکنم بچه ک بودم (بچه ها ، الان بزرگ شدم ) از مسواک زدن میترسیدم ینی همچین طفلی بودم ، خنگولم خودتی :0
اعتراف میکنم ی داداش دارم از خودم کوچیکتره 5 سالشه هر روز مثل سگ میزنتم دیگه دارم تمرین میکنم بهش بگم خان داداش.
اعتراف میکنم بچه که بودم براده های پاکن رو جمع میکردم میذاشتم تو یخچال منجمد بشه تا دوباره پاکن بدست بیاد ولی هیچ وقت درست نمی شد.
اعتراف میکنم اومدم سبزه بکارم (باگندم)دیدم نداریم به جاش رفتم برنج خیس کردم که جوونه بزنه نه این مغزه من دارم....دیگه دارم کم کم به سالم بودنم شک میکنم
اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم ماکارانیو هم مثه برنج میکارن . . . .اِ اِ اِ اِ اِ اونجوری نگاه نکنین دیگه،بچه بودم الان میدونم که درخت داره
اعتراف میکنم یه بار وقتی تاکسی دنده عقب اومد سوار شدم راننده گفت آقا میخوام پارک کنم مسافر کش نیستم برو پایین داشتم از خجالت میمردم
اعتراف میکنم وقتی داشتم برنامه تحویل سال رو نگاه میکردم وقتی تنگ ماهی رو نشون میدادن من با پام میز تلویزیون رو تکون میدادم که آبای تو تنگ بریزه !!!
اعتراف میکنم کلاس 2دبستان که بودم تو امتحان بلد نبودم جواب این سوالو بدم و از خلاقیت خودم استفاده کردم سوال این بود: شکر از چه چیزی به دست میاد؟ جواب من:قند را میکوبند شکر به دست میاد
اعتراف میکنم تو دانشگاه رفتم سمت دانشکده کشاورزی! دیدم پشت دانشگاه یه مزرعه کوچیکه گوجه فرنگیه...!!! تا شروع کردم به خوردن یه دختره داد زد: پروژه پایان ترممو نخور کصافط !!! من :))))))))) یارو :||||
اعتراف میکنم ... بچه که بودم فکر میکردم شمال یه کشور خارجیه.
اعتراف میکنم تا قبل از آشنا شدن با 4جک خودمو خیلی باحال میدونستم اما حالا معتقدم دست بالای دست بسیار است...!! من باید برم جلو بوق بزنم!!
اعتراف میکنم که کوچیک که بودم کتری رو میزاشتم رو گاز تا ابر درست شه توی اشپزخونمون :| یه همچین نابغه ای ام من :| دارم اینجا طلف میشم :| اوسکولم خودتونید :|
اعتراف میکنم برای اولین بار ک سوار ون شدم، موقع پیاده شدن دستگیره در رو فشار دادم تا باز کنم . نمیدونستم که در اتوماتیکه و باید راننده وا کنه.
اعتراف میکنم تلفظ شمشیربازی با اسلحه اپه رو یه چند سالیه کشف کردم، تا قبل از اون فکر می کردم با اسلحه افه ست و طرف اِفه ضربه زدن میاد......خخخخخخخخخخخخ
اعتراف میکنم که یه روز توخیابون بودم, متوجه شدم گوشیم رو از خونه جا گذاشتم,سریع دست بردم تو جیبم که گوشیمو بردارم و زنگ بزنم خونه و بگم:اگه کسی امروز بهم زنگ زد خبرم کنید....!!!!!!!
اعتراف میکنم هر وقت میخوام پست بذارم میرم تو دستشویی در مورد پستم فک میکنم ببخشید دیگه :ا
اعتراف میکنم بچه ک بودم (بچه ها ، الان بزرگ شدم ) از مسواک زدن میترسیدم ینی همچین طفلی بودم ، خنگولم خودتی :0
اعتراف میکنم ی داداش دارم از خودم کوچیکتره 5 سالشه هر روز مثل سگ میزنتم دیگه دارم تمرین میکنم بهش بگم خان داداش.
اعتراف میکنم بچه که بودم براده های پاکن رو جمع میکردم میذاشتم تو یخچال منجمد بشه تا دوباره پاکن بدست بیاد ولی هیچ وقت درست نمی شد.
اعتراف میکنم اومدم سبزه بکارم (باگندم)دیدم نداریم به جاش رفتم برنج خیس کردم که جوونه بزنه نه این مغزه من دارم....دیگه دارم کم کم به سالم بودنم شک میکنم
اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم ماکارانیو هم مثه برنج میکارن . . . .اِ اِ اِ اِ اِ اونجوری نگاه نکنین دیگه،بچه بودم الان میدونم که درخت داره
اعتراف میکنم یه بار وقتی تاکسی دنده عقب اومد سوار شدم راننده گفت آقا میخوام پارک کنم مسافر کش نیستم برو پایین داشتم از خجالت میمردم
اعتراف میکنم وقتی داشتم برنامه تحویل سال رو نگاه میکردم وقتی تنگ ماهی رو نشون میدادن من با پام میز تلویزیون رو تکون میدادم که آبای تو تنگ بریزه !!!
اعتراف میکنم کلاس 2دبستان که بودم تو امتحان بلد نبودم جواب این سوالو بدم و از خلاقیت خودم استفاده کردم سوال این بود: شکر از چه چیزی به دست میاد؟ جواب من:قند را میکوبند شکر به دست میاد
اعتراف میکنم تو دانشگاه رفتم سمت دانشکده کشاورزی! دیدم پشت دانشگاه یه مزرعه کوچیکه گوجه فرنگیه...!!! تا شروع کردم به خوردن یه دختره داد زد: پروژه پایان ترممو نخور کصافط !!! من :))))))))) یارو :||||
اعتراف میکنم ... بچه که بودم فکر میکردم شمال یه کشور خارجیه.
اعتراف میکنم تا قبل از آشنا شدن با 4جک خودمو خیلی باحال میدونستم اما حالا معتقدم دست بالای دست بسیار است...!! من باید برم جلو بوق بزنم!!
اعتراف میکنم که کوچیک که بودم کتری رو میزاشتم رو گاز تا ابر درست شه توی اشپزخونمون :| یه همچین نابغه ای ام من :| دارم اینجا طلف میشم :| اوسکولم خودتونید :|
اعتراف میکنم برای اولین بار ک سوار ون شدم، موقع پیاده شدن دستگیره در رو فشار دادم تا باز کنم . نمیدونستم که در اتوماتیکه و باید راننده وا کنه.
اعتراف میکنم تلفظ شمشیربازی با اسلحه اپه رو یه چند سالیه کشف کردم، تا قبل از اون فکر می کردم با اسلحه افه ست و طرف اِفه ضربه زدن میاد......خخخخخخخخخخخخ
اعتراف میکنم که یه روز توخیابون بودم, متوجه شدم گوشیم رو از خونه جا گذاشتم,سریع دست بردم تو جیبم که گوشیمو بردارم و زنگ بزنم خونه و بگم:اگه کسی امروز بهم زنگ زد خبرم کنید....!!!!!!!
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس اعتراف میکنم