{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
اعتراف میکنم وقتی میخوام با یه قیچی کند یه تیکه پارچه ببرم همزمان با فشار دادن قیچی دندوناممو هم فشار میدم یعنی تا پارچه رو ببرم فکم کج میشه ..........
اعتراف میکنم وقتی تو یه جمع شلوغ وساکت نشستیم وقتی میام آب رو با ژست بخورم طوری که آروم و بی صدا از گلوم بره پایین ......... اما از شانس بدمن باصدای بلند میگه قوروپ .............. O~O
اعتراف می کنم بچه که بودم تخم مرغ میذاشتم زیرم و می نشستم روش تا جوجه بشه :-| تازه دفه اولی که گذاشتمو نشستم روش شیکست، دفه بعدیش آب پزش کردم تا نشکنه! نمیدونم چرا هیچوقتم جوجه نشد:-|
اعتراف ميکنم يه بار با ماشين از خونه اومدم بيرون وسط راه يادم رفت کجا داشتم ميرفتم برگشتم خونه !!!! خنگ هم خودتونید :| اثرات مخرب تحریمه :)))))
اعتراف میکنم مادر و پدر من هنووووز که هنووزه فرق صدای من و داداشمو از پشت تلفن متوجه نمیشن !
اعتراف میکنم تا سوم ابتدایی مامانم هر وقت پولم میداد تا چیزی بگیرم میرفتم بوفه ی مدرسه و پولو میدادم و میگفتم به اندازه ی پولم به من چیز(حالا هرچی باشه میخورم) بده!!!!!!!!!!!!!
اعتراف میکنم امروز رفتم شارژ خریدم فروشنده به جای پول خورد آدامس داد منم گفتم پولش چقد میشه گفت 500تومن منم گفتم چیزی نیس که بذار بمونه پیشت هیچی دیگه الان مث سگ پشیمونم :|
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم دزدکی ادکلن پسرعموم رو ور داشتم زدم به خودم بعدمیخواستم نفهمه لباسمو دراوردم شستم خیس تنم کردم :|
اعتراف ميكنم بچه كه بودم بابام ماشين سنگين داشت. تو كوچه ما هر كي ماشين داشت ميذاشت تو پاركينگ تنها ماشيني كه ميموند ماشين باباي من بود منم باد لاستيكا رو خالي ميكردم عاشق صداي پييييييسسسس تاير بودم!!
عاغا اعتراف میکنم برای اولین بار که کلاس کامپیوتر رفته بودم زنه گفت کامپوترو روشن کن من گفتم کنترلش کو کجاست نمیبینم کل کلاس رفت رو هوا هیچی دیگه ازدفعه بعدش نرفتم فهمیدم برم سوژه عاموخاص میشم!!!!!!!!
اعتراف میکنم که مامانم اعتراف کرده تو1سالگی من تو سفرشمال طی چندین عملیات انتحاری داداشمو مجبور کرده مشماو کهنه ی(ورژن قدیم پوشک ومای بیبی) منوتو دریا بشوره یه همچین خانواه ی دوستار طبیعتیم ما :|
اعتراف میکنم بچه که بودم(دبستان)چون دستشویی خونمون ته حیاط بود ومنم دقیقه ی نود به مورد اضطراری رسیدگی میکرم همیشه در رسیدن به دستشویی ناکام میوندمو به پله ی حیات نرسیده منفجر میشدم ای روزگار خیسی..
اعتراف میکنم تا سن 5سالگی فکر میکردم اسم برادرم، داداشه! از بس بابا مامانم صداش میکردن داداش 5 سالم بود که فهمیدم اسمش کمیله، قبولش واسم یکم سخت بود! یه همچین نبوغ سرشاری دارم من! :)
اعتراف مي كنم وقتي بچه بودم گم شدم ووقتي مامانم پيدام كرد من از ترس فرار كردم و در حين فرار يه خانوم مسن منو گرفت تا مامانم منو بزنه o_O اخه اينم عابر پيادس نصيب من ميشه نه واقعا :|
اعتراف میکنم: همیشه تو کلاس کی با این و اون حرف می زنیم بعد با چند نفر هماهنگ میشیم میندازیم گردن چند نفر دیگه!!!!!! معلمم اونارو درسته می بلعه!
اعتراف ميكنم بچه كه بودم فك ميكردم مامانم دختره بابامه !!!
اعتراف میکنم وقتی میخوام با یه قیچی کند یه تیکه پارچه ببرم همزمان با فشار دادن قیچی دندوناممو هم فشار میدم یعنی تا پارچه رو ببرم فکم کج میشه ..........
اعتراف میکنم وقتی تو یه جمع شلوغ وساکت نشستیم وقتی میام آب رو با ژست بخورم طوری که آروم و بی صدا از گلوم بره پایین ......... اما از شانس بدمن باصدای بلند میگه قوروپ .............. O~O
اعتراف می کنم بچه که بودم تخم مرغ میذاشتم زیرم و می نشستم روش تا جوجه بشه :-| تازه دفه اولی که گذاشتمو نشستم روش شیکست، دفه بعدیش آب پزش کردم تا نشکنه! نمیدونم چرا هیچوقتم جوجه نشد:-|
اعتراف ميکنم يه بار با ماشين از خونه اومدم بيرون وسط راه يادم رفت کجا داشتم ميرفتم برگشتم خونه !!!! خنگ هم خودتونید :| اثرات مخرب تحریمه :)))))
اعتراف میکنم مادر و پدر من هنووووز که هنووزه فرق صدای من و داداشمو از پشت تلفن متوجه نمیشن !
اعتراف میکنم تا سوم ابتدایی مامانم هر وقت پولم میداد تا چیزی بگیرم میرفتم بوفه ی مدرسه و پولو میدادم و میگفتم به اندازه ی پولم به من چیز(حالا هرچی باشه میخورم) بده!!!!!!!!!!!!!
اعتراف میکنم امروز رفتم شارژ خریدم فروشنده به جای پول خورد آدامس داد منم گفتم پولش چقد میشه گفت 500تومن منم گفتم چیزی نیس که بذار بمونه پیشت هیچی دیگه الان مث سگ پشیمونم :|
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم دزدکی ادکلن پسرعموم رو ور داشتم زدم به خودم بعدمیخواستم نفهمه لباسمو دراوردم شستم خیس تنم کردم :|
اعتراف ميكنم بچه كه بودم بابام ماشين سنگين داشت. تو كوچه ما هر كي ماشين داشت ميذاشت تو پاركينگ تنها ماشيني كه ميموند ماشين باباي من بود منم باد لاستيكا رو خالي ميكردم عاشق صداي پييييييسسسس تاير بودم!!
عاغا اعتراف میکنم برای اولین بار که کلاس کامپیوتر رفته بودم زنه گفت کامپوترو روشن کن من گفتم کنترلش کو کجاست نمیبینم کل کلاس رفت رو هوا هیچی دیگه ازدفعه بعدش نرفتم فهمیدم برم سوژه عاموخاص میشم!!!!!!!!
اعتراف میکنم که مامانم اعتراف کرده تو1سالگی من تو سفرشمال طی چندین عملیات انتحاری داداشمو مجبور کرده مشماو کهنه ی(ورژن قدیم پوشک ومای بیبی) منوتو دریا بشوره یه همچین خانواه ی دوستار طبیعتیم ما :|
اعتراف میکنم بچه که بودم(دبستان)چون دستشویی خونمون ته حیاط بود ومنم دقیقه ی نود به مورد اضطراری رسیدگی میکرم همیشه در رسیدن به دستشویی ناکام میوندمو به پله ی حیات نرسیده منفجر میشدم ای روزگار خیسی..
اعتراف میکنم تا سن 5سالگی فکر میکردم اسم برادرم، داداشه! از بس بابا مامانم صداش میکردن داداش 5 سالم بود که فهمیدم اسمش کمیله، قبولش واسم یکم سخت بود! یه همچین نبوغ سرشاری دارم من! :)
اعتراف مي كنم وقتي بچه بودم گم شدم ووقتي مامانم پيدام كرد من از ترس فرار كردم و در حين فرار يه خانوم مسن منو گرفت تا مامانم منو بزنه o_O اخه اينم عابر پيادس نصيب من ميشه نه واقعا :|
اعتراف میکنم: همیشه تو کلاس کی با این و اون حرف می زنیم بعد با چند نفر هماهنگ میشیم میندازیم گردن چند نفر دیگه!!!!!! معلمم اونارو درسته می بلعه!
اعتراف ميكنم بچه كه بودم فك ميكردم مامانم دختره بابامه !!!
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس اعتراف میکنم