{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
اعتراف میکنم من بچه بودم فک میکردم باشگاه خبرنگاران جوان، یه جایی هستش که خبرنگارا میرن دمبل و هالتر میزنن.
اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی برقا میرفت:D گریه میکردم میگفتم شمع روشن کنین بذارید کنار تلویزون روشن شه من کارتون ببینم:D
اعتراف میکنم اگه اون همه اشکی ک من پای اهنگای داریوش ریختم واسه دعای کمیل ریخته بودم الان یه برج شونصد طبقه تو بهشت داشتم واسه خودم!!!
اعتراف میکنم مهمترین خاطره ای که از شهریور دارم اینه که همیشه زنگ میزدم مدرسه تاریخ امتحانا رو میپرسیدم :| :| :|
اعتراف میکنم بچه که بودم فک میکردم مگس و پشه زن و شوهرن. همچین آدم نابغه ای بودم من....
اعتراف میکنم بزرگترین افتخارم تو زندگی اینه که هر سه قسمت فیلم اخراجیهارو قبل از اینکه برن سینما , تماشا کردم!
اعتراف میکنم بچه که بود فیلم خارجی دوبله شده که میدیدم فک میکردم کارگردان میره خارج دنبال آدمایی میگرده که فارسی بلدن بعد باهاشون فیلم میسازه...نخند خب بچه بودم...:)))
اعتراف میکنم بچه که بودم نمرم شد8 بعدکه معلم رفت بیرون بغلش یه یک گذاشتم شد 18 از اون به بعد به بچه ی با دل و جرئت معروف شدم
اعتراف میکنم بچه که بودم برای گربه ها توی باغچه حیاطمون چاله میکندم که بیوفتن توش دستو پاشون بشکنه. بعلللله همچین آدم خطرناک و سادیسمی بودم من:-))))
اعتراف میکنم هر وقت خودمو تو آیینه نگاه میکنم میگم: چقد تو خوشگلی فدات شم(((: لایک:همش یکم اعتماد بنفسه !!!!!!!!!
اعتراف میکنم بچه که بودم اومدم کمک مامانم کنم رفتم توالتو شستم فقط اون گوشه ها که این برس گنده نمیرفت از مسواک پدر بزرگوار استفاده میکردم خب بچه بودم نمیفهمیدم.
اقا ما تو خونه قبلیمون شومینه داشتیم(بله.پولدار بودیم!)خواهرم همیشه میرفت تو شومینه می خوابید.یعنی ما هر روز با یک گودزیلای زغالی طرف بودیم!!
اعتراف میکنم بچه که بودم نقشه ایران رو میذاشتم جلوم بعد هرطرف که بالای نقشه رو به اون بود رو نشون میدادم میگفتم شمال اون طرفه :|
اعتراف میکنم فکر میکردم لب تاپ داداشم باز میشه بطور 180 درجه الان داداشم 2تا لب تاپ داره(2 تیکه شد) و منم مطمئن شدم که اینطور نیست!!
عتراف میکنم وختی جورابای تمیزمو میپوشم تا تا 3هفته که مستمر پوشیدمش خوب بو گرفت از این پودر های بوگیر میریزم تو کفش 2هفته هم اونجوری میپوشم مگه من بیکارم هر هفته جوراب بپوشم شمام اینجورین
اعتراف می کنم وقتی بچه بودم با پسر خالم رفتیم دندون مصنوعی های پدر بزرگم رو برداشتیم انداختیم تو خورش شام. هیچی دیگه هنوز هم از خونه متواری هستم پسر خالم هم نتونست فرار کنه کشتنش
اعتراف میکنم من بچه بودم فک میکردم باشگاه خبرنگاران جوان، یه جایی هستش که خبرنگارا میرن دمبل و هالتر میزنن.
اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی برقا میرفت:D گریه میکردم میگفتم شمع روشن کنین بذارید کنار تلویزون روشن شه من کارتون ببینم:D
اعتراف میکنم اگه اون همه اشکی ک من پای اهنگای داریوش ریختم واسه دعای کمیل ریخته بودم الان یه برج شونصد طبقه تو بهشت داشتم واسه خودم!!!
اعتراف میکنم مهمترین خاطره ای که از شهریور دارم اینه که همیشه زنگ میزدم مدرسه تاریخ امتحانا رو میپرسیدم :| :| :|
اعتراف میکنم بچه که بودم فک میکردم مگس و پشه زن و شوهرن. همچین آدم نابغه ای بودم من....
اعتراف میکنم بزرگترین افتخارم تو زندگی اینه که هر سه قسمت فیلم اخراجیهارو قبل از اینکه برن سینما , تماشا کردم!
اعتراف میکنم بچه که بود فیلم خارجی دوبله شده که میدیدم فک میکردم کارگردان میره خارج دنبال آدمایی میگرده که فارسی بلدن بعد باهاشون فیلم میسازه...نخند خب بچه بودم...:)))
اعتراف میکنم بچه که بودم نمرم شد8 بعدکه معلم رفت بیرون بغلش یه یک گذاشتم شد 18 از اون به بعد به بچه ی با دل و جرئت معروف شدم
اعتراف میکنم بچه که بودم برای گربه ها توی باغچه حیاطمون چاله میکندم که بیوفتن توش دستو پاشون بشکنه. بعلللله همچین آدم خطرناک و سادیسمی بودم من:-))))
اعتراف میکنم هر وقت خودمو تو آیینه نگاه میکنم میگم: چقد تو خوشگلی فدات شم(((: لایک:همش یکم اعتماد بنفسه !!!!!!!!!
اعتراف میکنم بچه که بودم اومدم کمک مامانم کنم رفتم توالتو شستم فقط اون گوشه ها که این برس گنده نمیرفت از مسواک پدر بزرگوار استفاده میکردم خب بچه بودم نمیفهمیدم.
اقا ما تو خونه قبلیمون شومینه داشتیم(بله.پولدار بودیم!)خواهرم همیشه میرفت تو شومینه می خوابید.یعنی ما هر روز با یک گودزیلای زغالی طرف بودیم!!
اعتراف میکنم بچه که بودم نقشه ایران رو میذاشتم جلوم بعد هرطرف که بالای نقشه رو به اون بود رو نشون میدادم میگفتم شمال اون طرفه :|
اعتراف میکنم فکر میکردم لب تاپ داداشم باز میشه بطور 180 درجه الان داداشم 2تا لب تاپ داره(2 تیکه شد) و منم مطمئن شدم که اینطور نیست!!
عتراف میکنم وختی جورابای تمیزمو میپوشم تا تا 3هفته که مستمر پوشیدمش خوب بو گرفت از این پودر های بوگیر میریزم تو کفش 2هفته هم اونجوری میپوشم مگه من بیکارم هر هفته جوراب بپوشم شمام اینجورین
اعتراف می کنم وقتی بچه بودم با پسر خالم رفتیم دندون مصنوعی های پدر بزرگم رو برداشتیم انداختیم تو خورش شام. هیچی دیگه هنوز هم از خونه متواری هستم پسر خالم هم نتونست فرار کنه کشتنش
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس اعتراف میکنم