{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
بخدا من سادیسمی نیستم اما اعتراف میکنم پیش دانشگاهی بودم زنگ تفریح رفتم در اتاق معلما رو روشون قفل کردم!!!!!! خداییش خیلی حال داد اخه امتحان زیست داشتیم!!!!!!!!!!!!!!!!
اعتراف میکنم بچه که بودم،صدای آژیر ماشین شهرداری( ماشین (اشغالی)میومد،منو داداشم بلند داد میزدیم که کسی صدای آژیرو نشنوه و ما مجبور نباشیم اشغالا رو ببریم دم در
اعتراف میکنم این دکتراهرچی بلدنیستن درمورد سرماخوردگی تقصیرویروس جدیدوهوای آلوده میندازن.
الان یه مگــس رو مانیتورم ﻧﺸﺴﺘﻪ بود ، ﻣﯿﺨﻮﺍستم ﺑﺎ ﻣﻮﺱ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺑﻨﺪﺍﺯﻣﺶ ﺗﻮ ﺭﯾﺴﺎﯾﮑﻞ ﺑﯿﻦ ! یه همچین آدمینِ توهم زده ای هستم من
اعتراف میکنم تو خونه وقتی مامانم باهام کار داره اسم همه خواهرام و داداشام رو میگه جز من، اخرشم یادش نمیاد فحش میده!!!همه این جورین یا فقط مامان من اینطوریه؟؟؟
اعتراف میکنم بچه که بودم تلویزیونمون سیاه سفید بود میخواستم رنگیش کنم برداشتم با اب رنگ صفحشو رنگ کردم یه همچین مبتکری بودم من
اعتراف می کنم که وقتی کوچیک بودم شبا فک می کردم که صدای جیرجیرکا از ستاره هاست.
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم قلک پلاستیکی که میخریدم بعد دو روز با چاقو پارش میکردمو دوباره با پولش یه چسب میخریدمو دوباره میچسبوندمش و.................. همینطور ادامه داشت......:))
اعتراف میکنم واسه شروع ترم جدید لحظه شماری میکنم ، ولی چاره ای ندارم ، برای ارج نهادن به هویت ترم بالایی بودن خودم مجبورم چند جلسه ی اول رو غیبت کنم!!!!!!!!!
اعتراف می کنم وقتی 5-6سالم بود تو چایی تف میکردم تا زود تر سرد بشه ابتکار عمل حال میکنی. (دله دیوونه هم خودتی,عفت کلام داشته باش)
اعتراف میکنم وقتی کوچیک بودم هر موقع تلویزیون نگاه میکرد فک میکردم اگه دستمو به صفحه تلویزیون بزنم منم مثل بازیگرها میرم تو تلویزیون!!!!!!!!!!!!!!!!! همچین بچه ی خیال پردازی بودم من
اعتراف میکنم تو تابستون به سؤال: کلاس چندمی؟ نمیتونستم جواب بدم آخه نمیدونستم که باید کلاسی که تموم کردم رو بگم یا کلاسی که قراره برم و همیشه طرف مقابلم منظورش فرق میکرد
اعتراف میکنم بچه ک بودم ی بار ک رئیس جمهور میخاست بیاد شهرمون, صبح زودتر از قبل بیدار شدم کل خونه و حیاطو تمیز کردم. نقاشی هامو هم چسبوندم ب اتاقم...منتظر بودم رئیس جمهور بیاد خونمون..... ببببعععععله
اعتراف ميكنم بجه كه بودم دست ميكردم تو دماغم بعد ميماليدم به فرش ^__^ ولي اصن خيلي حال ميدادا از دسمال كاغذي هم بيشتر دست تميز ميشد. ;))))))
ﻣﻦ ﺗﺎ ﺳﻮﻡ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ : ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﯾﻪ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﭼﺎﺭ ﭘﻨﺞ ﺗﺎ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺪﻭﻡ ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺑﺰﻧﻢ
اعتراف ميكنم وقتي كه دوم،سوم ابتدايي بودم شبا كه ميخواستم بخوابم اول لباسايه مدرسمو مي پوشيدم بعد ميخوابيدم كه صبحش بيشتر بتونم بخوابم!!! بعععععله يه همچين بچه ي روشن فكر و فعالي بودم من!
بخدا من سادیسمی نیستم اما اعتراف میکنم پیش دانشگاهی بودم زنگ تفریح رفتم در اتاق معلما رو روشون قفل کردم!!!!!! خداییش خیلی حال داد اخه امتحان زیست داشتیم!!!!!!!!!!!!!!!!
اعتراف میکنم بچه که بودم،صدای آژیر ماشین شهرداری( ماشین (اشغالی)میومد،منو داداشم بلند داد میزدیم که کسی صدای آژیرو نشنوه و ما مجبور نباشیم اشغالا رو ببریم دم در
اعتراف میکنم این دکتراهرچی بلدنیستن درمورد سرماخوردگی تقصیرویروس جدیدوهوای آلوده میندازن.
الان یه مگــس رو مانیتورم ﻧﺸﺴﺘﻪ بود ، ﻣﯿﺨﻮﺍستم ﺑﺎ ﻣﻮﺱ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺑﻨﺪﺍﺯﻣﺶ ﺗﻮ ﺭﯾﺴﺎﯾﮑﻞ ﺑﯿﻦ ! یه همچین آدمینِ توهم زده ای هستم من
اعتراف میکنم تو خونه وقتی مامانم باهام کار داره اسم همه خواهرام و داداشام رو میگه جز من، اخرشم یادش نمیاد فحش میده!!!همه این جورین یا فقط مامان من اینطوریه؟؟؟
اعتراف میکنم بچه که بودم تلویزیونمون سیاه سفید بود میخواستم رنگیش کنم برداشتم با اب رنگ صفحشو رنگ کردم یه همچین مبتکری بودم من
اعتراف می کنم که وقتی کوچیک بودم شبا فک می کردم که صدای جیرجیرکا از ستاره هاست.
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم قلک پلاستیکی که میخریدم بعد دو روز با چاقو پارش میکردمو دوباره با پولش یه چسب میخریدمو دوباره میچسبوندمش و.................. همینطور ادامه داشت......:))
اعتراف میکنم واسه شروع ترم جدید لحظه شماری میکنم ، ولی چاره ای ندارم ، برای ارج نهادن به هویت ترم بالایی بودن خودم مجبورم چند جلسه ی اول رو غیبت کنم!!!!!!!!!
اعتراف می کنم وقتی 5-6سالم بود تو چایی تف میکردم تا زود تر سرد بشه ابتکار عمل حال میکنی. (دله دیوونه هم خودتی,عفت کلام داشته باش)
اعتراف میکنم وقتی کوچیک بودم هر موقع تلویزیون نگاه میکرد فک میکردم اگه دستمو به صفحه تلویزیون بزنم منم مثل بازیگرها میرم تو تلویزیون!!!!!!!!!!!!!!!!! همچین بچه ی خیال پردازی بودم من
اعتراف میکنم تو تابستون به سؤال: کلاس چندمی؟ نمیتونستم جواب بدم آخه نمیدونستم که باید کلاسی که تموم کردم رو بگم یا کلاسی که قراره برم و همیشه طرف مقابلم منظورش فرق میکرد
اعتراف میکنم بچه ک بودم ی بار ک رئیس جمهور میخاست بیاد شهرمون, صبح زودتر از قبل بیدار شدم کل خونه و حیاطو تمیز کردم. نقاشی هامو هم چسبوندم ب اتاقم...منتظر بودم رئیس جمهور بیاد خونمون..... ببببعععععله
اعتراف ميكنم بجه كه بودم دست ميكردم تو دماغم بعد ميماليدم به فرش ^__^ ولي اصن خيلي حال ميدادا از دسمال كاغذي هم بيشتر دست تميز ميشد. ;))))))
ﻣﻦ ﺗﺎ ﺳﻮﻡ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ : ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﯾﻪ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﭼﺎﺭ ﭘﻨﺞ ﺗﺎ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺪﻭﻡ ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺑﺰﻧﻢ
اعتراف ميكنم وقتي كه دوم،سوم ابتدايي بودم شبا كه ميخواستم بخوابم اول لباسايه مدرسمو مي پوشيدم بعد ميخوابيدم كه صبحش بيشتر بتونم بخوابم!!! بعععععله يه همچين بچه ي روشن فكر و فعالي بودم من!
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس اعتراف میکنم