{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
اعتراف میکنم شدیییدا دلم برا دوتا چیز تنگ شده..یکی "آدامس خرسی"..یکی هم "آتاری"...!! هه...!اینو امشب وقتی حس کردم که داشتم با "پلی استیشن" بازی میکردمو.."آدامس تریدنت" می جوییدم....|:
اعتراف میکنم بچه که بودم روسری های گلدار مامانمو میزاشتم رو میز اب میریختم روشون که گلاش بزرگ شن!!
اعتراف می کنم بچه که بودم کلید خونمونو بر می داشتم رو یه کاغذ هم یه نقشه می کشیدم می بردم تو باغچمون خاک می کردم بعدا خودم می رفتم پیداشون می کردم میگفتم نقشه گنجه اینم کلید صندوقشه !!! :))
یکی از دغدغه های بچگیم این بود که هر وقت میرفتم دستشویی نمیدونستم کدوم وری باید بشینم ؟؟؟
اعتراف میکنم وقتی کوچیک بودم فکر میکردم اگه بری روی یه بلندی و بپری زیر پاتو نگاه نکنی تو هوا میمونی و نمیوفتی پایین چه شیرین مغز بودم من
نمی دونم هر چی به روز های مدرسه نزدیک تر می شم بیش تر دلم می خواد بیدار بمونم شما هم این طورین ایا یا من خود درگیری دارم
اعتراف میکنم یه روز دیدم تو یه سایتی نوشته بود شماره سعید کرمانی زنگ زدم گفتم عاقا شما سعید کرمانی هستی؟ گفت:به نظرت من سعید کرمانی بودم جوابت رو میدادم؟ هیچی دیگه عاقا تو کل عمرا اینقد قانع نشده بودم
اینو فقط اینجا اعتراف میکنم خو دلم واسه روزای مدرسه تنگ شده فقط الکی مجبورم جلو بچه های دیگه بگم اه بازم مدرسه ها شروع شد یعنی میخوای بگی خودت اینجوری نیستی؟؟؟
اعتراف می کنم رفته بودم دیدن یکی از فامیلامون که تازه فارغ شده بود بچه رو بغل کردم می خواستم بگم ایشالله زنده باشه گفتم ایشاالله زنده می مونه !!!
آقـا اومـدم از هـمـیـن تـریـبـون اعـتـراف کـنـم.... بـچـه کـه بـودم.... هـمـیـشـه "آدیـداسـو" بـا "آنـانـاس" قـاطـی می کـردم....!
اعتراف می کنم ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﮔﺮﻣﯿﺎم ﺍﯾﻨﻪ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧم ۱۸۱۸ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺭﻭ ﻣﯿﺪم ﺑﺒﯿﻨم ﻗﺒﺾ ﺗﻠﻔﻨﺸﻮﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﻭﻣﺪﻩ
اعتراف میکنم تا همین چند سال پبش اتمسفر رو میخوندم : . . . اتم سَفر،بعد تازشم هی با خودم میگفتم خدایا این اتم ها کجا سفر می کنند! . . چیه ؟ نگاه داره ؟ بی سواتم خودتی !
وسایل لازم برای مسافرت : دخترا : کیف ، مانتو ، شلوار ، شال روسری در رنگهای مختلف بدلیجات ، ساپورت ، کفش ، صندل ، لوازم آرایش پسرا: دمپایی ، شلوارک قلیـــــــــــــــــــــــون!!!
اعتراف میکنم وقتی آجیم عقدکرده بود همیشه تو اتاقش خودمو به خواب میزدم و حرفاشو با نامزدش گوش میکردم. هی خدایا العفو :)
اعتراف می کنم با دوستم وایستاده بودیم سر خیابون یکی رد شد به دوستم سلام داد گفتم : این اسکول مشنگ کی بود ؟ گفت : دائیمه!!!
اعتراف میکنم اونی که وسط کلاس ها تو دبیرستان کاغذ میجویید گرد میکرد میذاشت تو لوله خودکار فوتش میکرد سمت اینو اون مـــــــــــــــــــــــــــــن بـــــــــــــــــــــــــودم
اعتراف میکنم شدیییدا دلم برا دوتا چیز تنگ شده..یکی "آدامس خرسی"..یکی هم "آتاری"...!! هه...!اینو امشب وقتی حس کردم که داشتم با "پلی استیشن" بازی میکردمو.."آدامس تریدنت" می جوییدم....|:
اعتراف میکنم بچه که بودم روسری های گلدار مامانمو میزاشتم رو میز اب میریختم روشون که گلاش بزرگ شن!!
اعتراف می کنم بچه که بودم کلید خونمونو بر می داشتم رو یه کاغذ هم یه نقشه می کشیدم می بردم تو باغچمون خاک می کردم بعدا خودم می رفتم پیداشون می کردم میگفتم نقشه گنجه اینم کلید صندوقشه !!! :))
یکی از دغدغه های بچگیم این بود که هر وقت میرفتم دستشویی نمیدونستم کدوم وری باید بشینم ؟؟؟
اعتراف میکنم وقتی کوچیک بودم فکر میکردم اگه بری روی یه بلندی و بپری زیر پاتو نگاه نکنی تو هوا میمونی و نمیوفتی پایین چه شیرین مغز بودم من
نمی دونم هر چی به روز های مدرسه نزدیک تر می شم بیش تر دلم می خواد بیدار بمونم شما هم این طورین ایا یا من خود درگیری دارم
اعتراف میکنم یه روز دیدم تو یه سایتی نوشته بود شماره سعید کرمانی زنگ زدم گفتم عاقا شما سعید کرمانی هستی؟ گفت:به نظرت من سعید کرمانی بودم جوابت رو میدادم؟ هیچی دیگه عاقا تو کل عمرا اینقد قانع نشده بودم
اینو فقط اینجا اعتراف میکنم خو دلم واسه روزای مدرسه تنگ شده فقط الکی مجبورم جلو بچه های دیگه بگم اه بازم مدرسه ها شروع شد یعنی میخوای بگی خودت اینجوری نیستی؟؟؟
اعتراف می کنم رفته بودم دیدن یکی از فامیلامون که تازه فارغ شده بود بچه رو بغل کردم می خواستم بگم ایشالله زنده باشه گفتم ایشاالله زنده می مونه !!!
آقـا اومـدم از هـمـیـن تـریـبـون اعـتـراف کـنـم.... بـچـه کـه بـودم.... هـمـیـشـه "آدیـداسـو" بـا "آنـانـاس" قـاطـی می کـردم....!
اعتراف می کنم ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﮔﺮﻣﯿﺎم ﺍﯾﻨﻪ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧم ۱۸۱۸ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺭﻭ ﻣﯿﺪم ﺑﺒﯿﻨم ﻗﺒﺾ ﺗﻠﻔﻨﺸﻮﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﻭﻣﺪﻩ
اعتراف میکنم تا همین چند سال پبش اتمسفر رو میخوندم : . . . اتم سَفر،بعد تازشم هی با خودم میگفتم خدایا این اتم ها کجا سفر می کنند! . . چیه ؟ نگاه داره ؟ بی سواتم خودتی !
وسایل لازم برای مسافرت : دخترا : کیف ، مانتو ، شلوار ، شال روسری در رنگهای مختلف بدلیجات ، ساپورت ، کفش ، صندل ، لوازم آرایش پسرا: دمپایی ، شلوارک قلیـــــــــــــــــــــــون!!!
اعتراف میکنم وقتی آجیم عقدکرده بود همیشه تو اتاقش خودمو به خواب میزدم و حرفاشو با نامزدش گوش میکردم. هی خدایا العفو :)
اعتراف می کنم با دوستم وایستاده بودیم سر خیابون یکی رد شد به دوستم سلام داد گفتم : این اسکول مشنگ کی بود ؟ گفت : دائیمه!!!
اعتراف میکنم اونی که وسط کلاس ها تو دبیرستان کاغذ میجویید گرد میکرد میذاشت تو لوله خودکار فوتش میکرد سمت اینو اون مـــــــــــــــــــــــــــــن بـــــــــــــــــــــــــودم
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس اعتراف میکنم