{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
اعتراف میکنم اولین روزی که رفتم دانشگاه نیم ساعت تو حیاط نشسته بودم تا زنگ رو بزنن برم سر کلاس!
اعتراف میکنم خیلی سال پیشا رفتم تو کلوپ فیلم بگیرم گفتم فیلم blood رو میخوام. یارو گفت خون؟ گفتم نه بلوود ! حالا پیش خودش چی بهم گفت نمیدونم!
اعتراف میکنم بچه بودم فک میکردم یه کشور داریم اسمش خارجه کلن 2 تا کشور داریم ایران و خارج
اعتراف میکنم که تا سنین نوجوانی وقتی کلمه ی دوزندگی رو میدیدم میخوندم 2 زندگی بعد کلیم فکر میکردم ینی چیکار میکنن توی این 2 زندگیا ؟؟؟
اعتراف میکنم: داداشم شبا تو خواب حرف میزنه...منم همیشه دیرتر ازون میخوابم و وقتی خوابه میرم ازش حرف میکشم!!!!!!!!!!! تاحالا به اطلاعات مهمیم دست یافتم
اعتراف میکنم هنوزم برای سنجش دمای چایی از انگشت اشاره ام استفاده میکنم ! و در ضمن تا تمامی فنجان ها رو تست نکنم و مطمئن نشم که همشون داغ هستن عمرا واسه مهمونا نمی برم …
اعتراف میکنم تا چند وقت پیش فکر میکردم بابک مافی یکی از رپر های زیر زمینی خشنه که همش آهنگ های سیاسی و مافیایی میخونه! اسمش غلط اندازه خو :(
اعتراف میکنم بعضی از مطالبو ک میخونم فقط واسه اسم جالبی ک فرستندش برا خودش گذاشته لایکش میکنم!
اعتراف میکنم اگه کنار لایک"dislike"هم میذاشتن بیشتر پست هارو دیس لایک میکردم تا لایک!:)بقرعان
اعتراف میکنم که وقتی اول دبستان بودم سر درس سین ازمون دیکته گرفت من یواشکی کتاب باز کردم و معلمم فهمید املا 20 تمو 15 داد چه معلم بی جنبه ای داشتم و چه مخی بودم و هستم الان
اعتراف میکنم یه بار رفتم مغازه که چشمم به یه بسته رنگارنگ افتاد اونو خریدم شروع به خوردن کردم اقا نصیب هیچکی نکنه دیدم مزه روغن میده یه دفعه دیدم نخ هم توش هست إ پ اون شکلات نبودو شمع بود
اعتراف میکنم وقتی دوست دخترم میگفت رو کاناپه دراز کشیدم من نمیدونستم کاناپه کجاست فک میکردم تراس خونشون رو میگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اعتراف میکنم تا 5 سال بعد از اومدن مبایل من بش میگفتم مباین تازشم کلی با مباین بابام پز میدادم.هیییییییییییییییییی.
اعتراف میکنم بچه که بودم داشتم قرمه سبزی میخوردم 1 لوبیا افتاد تو نوشابم،تو اتاق میچرخیدم میگفتم نوشابه من ماهی داره. 18سال گذشته هنوز قرمه سبزی که میخوریم مامانم بازسازیش میکنه جریانو.
اعتراف میکنم متن خودم رو که دیدم چنان ذوقی کردم که انگار نویسنده مقاله های ISIهستم الانم که نشستم مشغول فخر فروشی:دی
اعتراف میکنم اولین باری که خواستم با موبایل تماس بگیرم هی دکمه سبز گوشی رو میزدم میذاشتم دم گوشم ولی چون بوق آزاد نداشت نتونستم تماس بگیرم B-)
اعتراف میکنم اولین روزی که رفتم دانشگاه نیم ساعت تو حیاط نشسته بودم تا زنگ رو بزنن برم سر کلاس!
اعتراف میکنم خیلی سال پیشا رفتم تو کلوپ فیلم بگیرم گفتم فیلم blood رو میخوام. یارو گفت خون؟ گفتم نه بلوود ! حالا پیش خودش چی بهم گفت نمیدونم!
اعتراف میکنم بچه بودم فک میکردم یه کشور داریم اسمش خارجه کلن 2 تا کشور داریم ایران و خارج
اعتراف میکنم که تا سنین نوجوانی وقتی کلمه ی دوزندگی رو میدیدم میخوندم 2 زندگی بعد کلیم فکر میکردم ینی چیکار میکنن توی این 2 زندگیا ؟؟؟
اعتراف میکنم: داداشم شبا تو خواب حرف میزنه...منم همیشه دیرتر ازون میخوابم و وقتی خوابه میرم ازش حرف میکشم!!!!!!!!!!! تاحالا به اطلاعات مهمیم دست یافتم
اعتراف میکنم هنوزم برای سنجش دمای چایی از انگشت اشاره ام استفاده میکنم ! و در ضمن تا تمامی فنجان ها رو تست نکنم و مطمئن نشم که همشون داغ هستن عمرا واسه مهمونا نمی برم …
اعتراف میکنم تا چند وقت پیش فکر میکردم بابک مافی یکی از رپر های زیر زمینی خشنه که همش آهنگ های سیاسی و مافیایی میخونه! اسمش غلط اندازه خو :(
اعتراف میکنم بعضی از مطالبو ک میخونم فقط واسه اسم جالبی ک فرستندش برا خودش گذاشته لایکش میکنم!
اعتراف میکنم اگه کنار لایک"dislike"هم میذاشتن بیشتر پست هارو دیس لایک میکردم تا لایک!:)بقرعان
اعتراف میکنم که وقتی اول دبستان بودم سر درس سین ازمون دیکته گرفت من یواشکی کتاب باز کردم و معلمم فهمید املا 20 تمو 15 داد چه معلم بی جنبه ای داشتم و چه مخی بودم و هستم الان
اعتراف میکنم یه بار رفتم مغازه که چشمم به یه بسته رنگارنگ افتاد اونو خریدم شروع به خوردن کردم اقا نصیب هیچکی نکنه دیدم مزه روغن میده یه دفعه دیدم نخ هم توش هست إ پ اون شکلات نبودو شمع بود
اعتراف میکنم وقتی دوست دخترم میگفت رو کاناپه دراز کشیدم من نمیدونستم کاناپه کجاست فک میکردم تراس خونشون رو میگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اعتراف میکنم تا 5 سال بعد از اومدن مبایل من بش میگفتم مباین تازشم کلی با مباین بابام پز میدادم.هیییییییییییییییییی.
اعتراف میکنم بچه که بودم داشتم قرمه سبزی میخوردم 1 لوبیا افتاد تو نوشابم،تو اتاق میچرخیدم میگفتم نوشابه من ماهی داره. 18سال گذشته هنوز قرمه سبزی که میخوریم مامانم بازسازیش میکنه جریانو.
اعتراف میکنم متن خودم رو که دیدم چنان ذوقی کردم که انگار نویسنده مقاله های ISIهستم الانم که نشستم مشغول فخر فروشی:دی
اعتراف میکنم اولین باری که خواستم با موبایل تماس بگیرم هی دکمه سبز گوشی رو میزدم میذاشتم دم گوشم ولی چون بوق آزاد نداشت نتونستم تماس بگیرم B-)
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس اعتراف میکنم