میدانى پزشکان که هیچ حتی مامورین بازیافت هم ازاین قلب شکسته قطع امیدکرده اند

این بار که آمدی دستانت را روی قلبم بگذار تا بفهمی این دل با دیدن تو نمی تپد میلرزد

می خواهم نامت را صدا کنم امّا نفس در سینه ام حبس شده کاش می توانستم دلتنگی هایم را روی تکه ای ابر بنویسم تا بدانی که اگر ببارد باران ش تمام دنیا را می گیرد

ارزش قطره‌های باران را گل‌های تشنه می‌دانند و قدر دوستان خوب را دل‌های تنگ

درد دارم درد دل نیست گلوم پاره شد از بغضی که پر از حرف حرفای من و تو حرفای مردم

دلت که گرفت سکوت کن این روز ها هیچ کس معنای دلتنگی را نمیفهمد

چه سخت است دلتنگ قاصدک بودن در جاده ای که هیچ نسیمی نمی وزد

تموم شهر خوابیدن من از فکر تو بیدارم

فاصله ها دوست داشتن را کمرنگ نمی کند دلتنگیها را بیشتر میکند

گرگ ها هرگز گریه نمی کنند اما گاهی عرصه زندگی آنقدر بر انان تنگ میشود که بر فراز بلندترین قله ها دردناک ترین زوزه ها را میکشند

دلتنگنم نمیدانم برای تو یا برای دیروزهایی که باتو گذشت

چه رابطه ایست بین نبودنت با رنگها؟ دلتنگ که میشوم روزگارم سیاه میشود

ی لحظه هایی تو زندگیم هست ک دلم واقعا برات تنگ میشه اسم این لحظه هارو گذاشتم همیشه

نام: بی نام صدایم:سکوت خوراکم:غم دلم:خون کوله بارم:حسرت وطنم:غربت گناهم:عشق همدمم:تنهایی تنها کلامم:دوستت دارم ….

کاش بودی تا دلم تنها نبود کاش بودی تا فقط باور کنی بی تو هرگز زندگی زیبا نبود

قلبم را عصب کشى کردم دیگه نه از سردى نگاهى میلرزد و نه از گرمى آغوشى میتپد  ….