در این وادی غم در پی خالق خاطراتی هستیم که خیلی وقت پیش دل به گام های نسیم سپرد و رفت

بگو تکلیفم با چشمهایم چیست ؟ لنگر بیندازم و عاشقی کنم یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟

نزدیکت می شوم ، بوی دریا می آید دور که می شوم ، صدای باران

همه می گویند تو چقدر آرومی چه آرامشی داری اما این وسط هیچکس نفهمید کسی که آخر خط رسیده دیگر فقط نگاه می کند

لبخَند بر لبَت نشانده ای من بازهم مشتاق ترازهمیشه به تماشای خندیدنت نشسته ام عجب شغل شریفی دارم من

احساسم را که رج می زنم بازهم علاقه ام به توبافته می شود اما تو خیالم را از ابتدا می شکافی