اگر روزگار باشما بد تا کرد؛ نگو چرامن؟ بگو نشونت میدم...

غیرممکن هاهمان هایی هستند که اغلب برایشان تلاش نشده است

آنگاه که همه دنبال چشمان زیبا هستند تو دنبال نگاهی زیبا باش

به غیر از خداوند بر هر آنچه امید داشته باشید خداوند از همان چیز نا امیدت میکند

ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮐﻮﻫﻬﺎ ﺭﺍﮐﻮﭼﮏ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﺑﺎﻻﺭﻓﺘﻦ ﺍﺯﺁﻥ ﺭﺍ ﺁﺳﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﺪ

هرگاه که نمادی از امید در فنجان قهوه ات نمی بینی و در طالعت نیز خبری از معجزه نیست بدان که خداوند همه چیز را به خودت سپرده تا بهترین ها را بسازی

گاهی وقتا باید یه نقطه بذاری باز شروع کنی باز بخندی باز بجنگی باز بیفتی و محکمتر باشی گاهی باید یه لبخند خوشگل به همه تلخی ها بزنی و بگی مرسی که یادم دادین جز خودم کسی به دادم نمیرسه

کودک یک ساله ای را تصور کنید زمانی که شما او را به هوا پرتاب میکنید او میخندد چرا که او میداند شما او را خواهید گرفت این یعنی اعتماد

اگر کسی عهدی که با ما بسته را شکست خود را بازنده نپنداریم بازنده ی اصلی اوست که اعتبارش را باخته ناتوانی اش را به اثبات رسانده وچهره واقعی اش را نشان داده

خشم زن مانند الماس است می درخشد اما نمی سوزاند

شاید نشود ب گذشته برگشت و یک آغاز زیبا داشت ولی می شود هم اکنون آغاز کرد و یک پایان زیبا داشت

اگر پست و مقامی به ما داده شد که از عهده اش بر نمی آییم حتما استعفا دهیم؛ این یعنی شرافت

تکرار مداوم به اعتقادی راسخ منجر می شود ..

همه ی بدبختی های ما ناشی از این است که نسل کهنه ی ما به تحجر مبتلاست و نسل جدید به هیچ و پوچ دکتر شریعتی

عده ای بزرگ زاده می شوندعده ای بزرگی را بدست می آورندعده ای هم بزرگی را بدون آنکه بخواهند با خود دارند

جوانی وارد کوچه ای شد پیرمردی ابتدای کوچه نشسته بود وبه جوان گفت کوچه بن بست است جوان اعتنایی نکرد و رفت وقتی که برگشت دید پیر شده است همانجا نشست