عاشق که باشی رفتن نمیدانی میمانی … سر حرفت میمانی که گفته بودی تا ته دنیا کنارش میمانی …

گاهی بی هیچ بهانه ای کسی را دوست داری، اما گاهی با هزار دلیل هم نمی توانی یکی را دوست داشته باشی !

حسـرت واقعـی را آن روزی میخــوری کـه مـی بینـى ، بـه انـدازه سـن و سـالت ، زندگـى نکـرده ای . . .

لحظاتی هست که زندگی آدم هایی را از هم جدا میکند فقط برای اینکه هر دو بفهمند چقدر برای هم مهم اند

خدا تقصیری ندارد این روزها همه باران های دنیا در دل ما آدم ها می بارد . . .

آسمان را دوست دارم زیرا تنها سقفی ست که زیر آن با تو زیسته ام . . .

اگر در تقدیرت باشد دنیا هم برای رسیدن به او کوچک است . . . ولی اگر در سرنوشتت نباشد حتی در کوچه بن بست هم به همدیگر نمی رسید !

کاش آدم ها شبیه درخت های خرمالو بودند ! که در پائیز برگ هایشان را از دست میدهند ولی عشقشان به ثمر می نشیند و زیبایی می آفرینند . . .

از تمام بودنی ها تو همین از آن من باش که به غیر با تو بودن دلم آرزو ندارد . . .

تنهایی نامِ دیگر پاییز است، هرچه عمیق تر برگریزانِ خاطره هات بیشتر . . .

دستم به نوشتن نمی رود اما دلم مدام تو را می نویسد

من خواب ترا دیده ام همینجا بودی کنار من!! نشسته بر سفره ی ساده ای که نان و سبزی داشت!! کنار من!!! در لحظه های گیج و منگ صبحگاهی… من خواب ترا دیده ام و این یعنی… نمیتوانم فراموشت کنم

دلـهـره ام از نـبـودنـت نـیـسـت . . . دلـهـره ام از دل دل کـردنـت بـرای بـودنـت اسـت . . . تـ ـو نـگـران فـرامـوشـی ات نـبـاش . . .    مـ ـن بـا یـک شـیـشـه از عـطـرت زنـدگـی مـیـکـنـم !!!

چشمانت رمان هزار و یک شب است که با هر پلک زدنت هزار بار تجدید چاپ میشود.

من مینویسم و تو نمیخوانــی! امــــــــــــــا مخاطب که تو باشـــی مدیــــــــونم اگر ننویسم

این روزها دیده ای ؟ آدم ها از پایان جهان می ترسند عشق من می دانی ؟ فقط وقتی تو نباشی دنیا تمام می شود