نیمه ی گمشده ام نیستی که با نیمه ی دیگر به جستجویت برخیزم تو تمام گمشده ی منی

دلتنگی های من به تو رفته اند آرام می آیند در سینه می نشینند دیگر نمی روند

دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست

کمی گیجم کمی منگم عجیب است پریده بی جهت رنگم عجیب است تو را دیدم همین یک ساعت پیش برایت باز دلتنگم عجیب است

بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنارش باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید

دلتنـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ  ـ ـ ـ  ـ ـگـم مانند نقطه چین هایی که هیچ وقت به هم نمی رسند

خود را به که بسپارم وقتی که دلم تنگ است پیدا نکنم همدل دلها همه از سنگ است گویا که در این وادی از عشق نشانی نیست گر هست یکی عاشق آلوده به صد رنگ است

یه بلیط مسافرتی به مقصد دل مهربونت برام  می گیری؟ آخه دلم برات تنگ شده

دلم برایت تنگ شده است چه از طول چه از عرض و چه از ارتفاع می دانم تقصیر تو نیست قطعا تقصیر اشکال هندسی ست

کلافه شدن یعنی دلتنگ کسی باشی که نیست و حوصله ی کسی را نداشته باشی که هست