بارگذاری . . . کمتر از چند ثانیه
{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
دل من همانند اتوبوس های شهر شده ! غصه ها سوار میشوند فشرده به روی هم و من راننده ام که فریاد میزنم : دیگر سوار نشوید !!! جا نیست …
اندیشیدن به تو زیباست و امید بخش چون گوش سپردن به زیباترین صدا در دنیا زمانی که زیباترین ترانه ها را میخواند اما امید برایم بس نیست دیگر نمیخواهم گوش دهم می خواهم خود نغمه سر دهم …
میتوانم شــــاد باشم ، راحـــت است . . ! کافیست چشمانم را ببندم و به خیـــال بروم . . .
مگه قلــبـــــ مـــن بـــتـــــــ بــود…؟ که خدا تـــو را برای شـکـستــنـــش فرستاد…؟
ﺗﻮ اﻧﺘﺨﺎب ﻣﻦ ﻧﺒﻮدی ﻋﺸﻖ من! ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﻢ ﺑﻮدی ﺗﻨﻬﺎ اﻧﮕﻴﺰه ﻣﺎﻧﺪﻧﻢ در اﻳﻦ واﻧﻔﺴﺎی ﺷﻠﻮغ در اﻳﻦ زﻧﺪﮔﻲ ﺑﻲ اﻋﺘﺒﺎر …
ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﻧﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﻧﻪ ﺣﺘﯽ ﻣﻮﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩﻩ ام ﺍما ﺑﺒﯿﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﯽ نویسم
می خواهم با همین قلب ناقص دوست بدارم زندگی کنم و این بار مراقبم از هر اتفاق عاشقانه ای که بیفتد عکس بردارم
غم انگیز است پاییز و غم انگیزتر، وقتی تو باشی و من برگها را با خیالت تنها قدم بزنم . . .
گاهی ، دوستت دارم هات بیهوده و غم انگیز است … همانند دویدن ها برای جبران گل به خودی!
بعضی حرفها مالِ نگفتن اند مالِ آلوده نشدن در دایره ی کلمات همانجا کنج پستوی دل که باشند حرمت دارند . . . زاده که شوند انگار مرده اند . . .
آهسته و آرام نه ؛ ناگهان برو ، مثل گلوله از تفنگ که تا بخواهی بفهمی ، مُخَت پاشیده باشد به دیوار !
یک آغوش می خواهم از تمام این هستی … هستی … ؟
تو هوا باید باشی وقتی نیستی زندگیام بند میآید …
میخواستم دوستت داشته باشم خودت را نداشتم … کجایی علاقه ی من؟
دیروز وقتی کسی در حضور من، اسم تو را بلند گفت، طوری شدم … که انگار گُل رُزی از پنجره ی باز به اتاق پرت شده باشد …
می نشینی دستانت گره ای و بندهای کفشت چشمانت برمی خیزند نگاهت گره ای و بندهای جانم…
دل من همانند اتوبوس های شهر شده ! غصه ها سوار میشوند فشرده به روی هم و من راننده ام که فریاد میزنم : دیگر سوار نشوید !!! جا نیست …
اندیشیدن به تو زیباست و امید بخش چون گوش سپردن به زیباترین صدا در دنیا زمانی که زیباترین ترانه ها را میخواند اما امید برایم بس نیست دیگر نمیخواهم گوش دهم می خواهم خود نغمه سر دهم …
میتوانم شــــاد باشم ، راحـــت است . . ! کافیست چشمانم را ببندم و به خیـــال بروم . . .
مگه قلــبـــــ مـــن بـــتـــــــ بــود…؟ که خدا تـــو را برای شـکـستــنـــش فرستاد…؟
ﺗﻮ اﻧﺘﺨﺎب ﻣﻦ ﻧﺒﻮدی ﻋﺸﻖ من! ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﻢ ﺑﻮدی ﺗﻨﻬﺎ اﻧﮕﻴﺰه ﻣﺎﻧﺪﻧﻢ در اﻳﻦ واﻧﻔﺴﺎی ﺷﻠﻮغ در اﻳﻦ زﻧﺪﮔﻲ ﺑﻲ اﻋﺘﺒﺎر …
ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﻧﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﻧﻪ ﺣﺘﯽ ﻣﻮﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩﻩ ام ﺍما ﺑﺒﯿﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﯽ نویسم
می خواهم با همین قلب ناقص دوست بدارم زندگی کنم و این بار مراقبم از هر اتفاق عاشقانه ای که بیفتد عکس بردارم
غم انگیز است پاییز و غم انگیزتر، وقتی تو باشی و من برگها را با خیالت تنها قدم بزنم . . .
گاهی ، دوستت دارم هات بیهوده و غم انگیز است … همانند دویدن ها برای جبران گل به خودی!
بعضی حرفها مالِ نگفتن اند مالِ آلوده نشدن در دایره ی کلمات همانجا کنج پستوی دل که باشند حرمت دارند . . . زاده که شوند انگار مرده اند . . .
آهسته و آرام نه ؛ ناگهان برو ، مثل گلوله از تفنگ که تا بخواهی بفهمی ، مُخَت پاشیده باشد به دیوار !
یک آغوش می خواهم از تمام این هستی … هستی … ؟
تو هوا باید باشی وقتی نیستی زندگیام بند میآید …
میخواستم دوستت داشته باشم خودت را نداشتم … کجایی علاقه ی من؟
دیروز وقتی کسی در حضور من، اسم تو را بلند گفت، طوری شدم … که انگار گُل رُزی از پنجره ی باز به اتاق پرت شده باشد …
می نشینی دستانت گره ای و بندهای کفشت چشمانت برمی خیزند نگاهت گره ای و بندهای جانم…
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس سوزناک