{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
از من فاصله بگیر ! هر بار که به من نزدیک می شوی باور می کنم هنوز می شود زندگی را دوست داشت.. از من فاصله بگیر ! من خسته ام از این امیدهای کوتاه !
در سرزمینی زندگی می کنم که مردمانش همه، شکایت دارند از تنهایی ولی نمی دانم! پس; دلیل این فاصله ها در چیست؟!
مرا نمیخواهی دیگر میدانم حتی اگر مرا ببینی هم نمیشناسی مرا دیگر میدانم اینک همان نامه ای که برایم نوشتی را میخوانم چه عاشقانه نوشته ای همیشه با تو میمانم
هنوز هم نمیدانم اینجا چه فصلیست که من کال ماندم و به تو نمی رسم !
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت با صدایش آشنایم کرد و رفت نوبت اوج رفاقت که رسید ناگهان تنها رهایم کرد و رفت
در قفس افتاده ام فکر رهایی نیستم دل به عشقت داده ام فکر جدایی نیستم
انگشتانت را به من قرض بده… برای شمردن لحظه های نبودنت کم آورده ام…
گرچه از فاصله ی ماه به من دورتری ولی انگار همین جا و همین دورو بری ماه میتابد و انگار تویی میخندی باد می آید و انگار تویی میگذری
مثل این که این دل، آدم بشو نیست ! با لبخندت خر می شود و با دوریت سگ !
استخوان هایم را به دانشمندان بسپارید … شاید بفهمند نه یخبندانی بود نه بیماری مهلکی ! من از دوری تو منقرض شدم …
میخواستم تصویر با تو بودن را نقاشی کنم، دیدم فاصله بینمان در ورق جا نمی شود، کمی نزدیکتر بیا میخواهم با تو بودن را حس کنم …
یارم از بهر فراقت به کجا سر بزنم شوق دیدار تو دارم ، به کجا پر بزنم ؟
من صبورم اما … بی دلیل از قفس کهنه ی شب میترسم بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند میترسم
آنقـدر نیستـی کــه گاهــی حـــس مـی کنـم عشــق را نسیـه به مـن داده ای بی تـابــم ! نقـــد می خــواهـمــت . . .
بین من و تو مرگ نمی تواند جدایی بیندازد… فاصله که دگر هیچ…
دیگر هیچ چیز مشترکی بین ما نیست تنها آسمانمان یکیست . . .
از من فاصله بگیر ! هر بار که به من نزدیک می شوی باور می کنم هنوز می شود زندگی را دوست داشت.. از من فاصله بگیر ! من خسته ام از این امیدهای کوتاه !
در سرزمینی زندگی می کنم که مردمانش همه، شکایت دارند از تنهایی ولی نمی دانم! پس; دلیل این فاصله ها در چیست؟!
مرا نمیخواهی دیگر میدانم حتی اگر مرا ببینی هم نمیشناسی مرا دیگر میدانم اینک همان نامه ای که برایم نوشتی را میخوانم چه عاشقانه نوشته ای همیشه با تو میمانم
هنوز هم نمیدانم اینجا چه فصلیست که من کال ماندم و به تو نمی رسم !
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت با صدایش آشنایم کرد و رفت نوبت اوج رفاقت که رسید ناگهان تنها رهایم کرد و رفت
در قفس افتاده ام فکر رهایی نیستم دل به عشقت داده ام فکر جدایی نیستم
انگشتانت را به من قرض بده… برای شمردن لحظه های نبودنت کم آورده ام…
گرچه از فاصله ی ماه به من دورتری ولی انگار همین جا و همین دورو بری ماه میتابد و انگار تویی میخندی باد می آید و انگار تویی میگذری
مثل این که این دل، آدم بشو نیست ! با لبخندت خر می شود و با دوریت سگ !
استخوان هایم را به دانشمندان بسپارید … شاید بفهمند نه یخبندانی بود نه بیماری مهلکی ! من از دوری تو منقرض شدم …
میخواستم تصویر با تو بودن را نقاشی کنم، دیدم فاصله بینمان در ورق جا نمی شود، کمی نزدیکتر بیا میخواهم با تو بودن را حس کنم …
یارم از بهر فراقت به کجا سر بزنم شوق دیدار تو دارم ، به کجا پر بزنم ؟
من صبورم اما … بی دلیل از قفس کهنه ی شب میترسم بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند میترسم
آنقـدر نیستـی کــه گاهــی حـــس مـی کنـم عشــق را نسیـه به مـن داده ای بی تـابــم ! نقـــد می خــواهـمــت . . .
بین من و تو مرگ نمی تواند جدایی بیندازد… فاصله که دگر هیچ…
دیگر هیچ چیز مشترکی بین ما نیست تنها آسمانمان یکیست . . .
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس فاصله