دلتنگی یعنی: یک شب دل ات بماند روی دستت و نفهمی چطور میتوانی … بدون او آرامش کنی

من به پایان دلتنگی می اندیشم آن نهایتی که تورا برای همیشه خواهم داشت..!

ﺳﺨﺖ دل دادی ﺑﻪ ﻣﺎ و ﺳﺎده دل ﺑﺮداﺷﺘﯽ دل ﺑﺮﯾﺪن ﻫﺎت ﻋﻠﺖ داﺷﺖ ، " دﻟﺒﺮ داﺷﺘﯽ ”

خودم پراندمت نازنین! وقتی با حرف هایم بهت بال دادم حالا رنگ آسمانه ای دیگر را به رخم من می کشی

اونی که داره با تنهاییش حال میکنه با یه ادم تو دلش داره زندگی میکنه

نمی دانم چرا... . . . ولی هر که را می بینم تویی خوبم..

نه نمیشود دستانت که به دستانش عادت کرد دلت پر میزند برای گرمایش نه نمیشود..

مـکانــی بــهـتـراز "دلــــــم"بــرایــت نـدارمــ  بـــه لــطف خودت تــنگی اش را بـبـخـش...

میدونی چی بیشتر نبودت رو به رخم میکشه...؟ اینکه بعد از این همه مدت که رفتی..... بقیه باز هم سراغتو از من میگیرن

چیـــزی مثـــل یکــ حــادثـــه ی بــُزرگــــ...  مـــثــل نبودنتــ ...  عــَذابــم میدهـــد... مثــل آسمــانی تــیرهـ  که قصد بــاریــدن نــدارد...  " بـــُــغــض " همین است....  بــاور کـــُن ..

از آينده ميترسم! ميترسم كه چيزهايى كه امروز دلتنگشان هستم در اينده نباشم! مثل خنده هاى مادربزرگم لبخند پدربزرگم قصه هاى شب مادر

ﺍﺯ سرخی ﺟﺎﯼ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ ... ﺗﺎ ﺑﯽ ﺭﻧﮕﯽ ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ ... ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﯾﻢ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ... ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﻠﻨﺪﺍﯼ ﯾﮏ ﻋﺸﻖ ﺳﻘﻮﻁ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ!

گذاشتم خیال کنی از یاد بردمت.... پنهانی دوست داشتنت صفایی دارد که نپرس..

آدمــایــی کـــه از رابــطـــه هـــای طــولانــی مــیــان بــیـــرون خــطـــرنـــاکـــن . . . چـــون اونـــا مــیــفــهــمـــن . . . مــیــشـــه یـــه چــیــزایـــی رو از دســتـــ داد و نــمـــــرد

بعضی وقتا اینقدر دلت از یه حرف میشکنه که... حتی نای اعتراضم نداری فقط نگاه میکنی و بی صدا... میشکنی...

گوسفند هایم تمام شده اند.. اما خوابم نمی برد ... دلتنگم... اندازه ی یک گاو دلتنگم..