آنقدر سردم کرد از عشق , از دوست داشتن...  که دیگر یخ بسته ام.....  آآآآآآآآآآآآآآآآی..........  روی احساسم پا نگذارید.....  لیز میخورید..........

به حرمت نان و نمکی که با هم خوردیم نان را تو ببر که راهت بلند است و طاقتت کوتاه نمک را بگذار برای من می خواهم این زخم همیشه تازه بماند.

دلم واسه اون روزایی تنگ شده که کسی‌ رو دوست نداشتم ، چه خوب بود اون بی‌ خیالی ها.

در دل آتش نشستن کار آسانی نبود / راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود / با غروری هم قد و بالای بام آسمان / بارها در خود شکستن کار آسانی نبو

تلخ ترین خداحافظی عمرم ! خداحافظ ...  تنها خواسته ام این بود که نگاهم کند و او هم بگوید خداحافظ...  اما انگار دیگر ارزش یک خداحافظی را هم نداشتم...

وقتي از دوريه تو زانو هايم را به آغوش كشيده بودم تو براي آغوش ديگري زانو زده بودي.

خدايا كسي را كه قسمت كس ديگريست، سر راهمان قرار نده تا شبهاي دلتنگيش براي ما باشد و روزهاي خوشش براي ديگري

عاشق بارونی ولی وقتی بارون میاد چتر رو سرت میگیری میگی عاشق برفی ولی از یه گوله برفی می ترسی میگی عاشق پرنده ای ولی اونو تو قفس می کنی انتظار داری نترسم وقتی میگی عاشقتم؟؟

آدم ها عادت می کنند ! به هر چیزی ! حتی به خنجر هایی که از پشت می خورند !

سالها کاغذ های زیادی را خط خطی کردم و فقط خط کشدم و کشیدم و کشیدم تا تمام دنیاییم را خط خطی کردم انقدر بیریخت شده است که نگو، دفتر مقشهای شبم.

یا تو ارزش دوست داشتنو نداری یا که قلبم مثل تو بی انصافه!

یه بار دیگه میپرسم راس راسی باید جدا شیم؟ یادته اشک تو افتاد روی سیم گرم گیتار؟ منم انگار مثل اشکت از چشات افتاده بودم یه جوری دلت میلرزید پس دیگه نکردم اصرار.

دل... یه بار دیگه میپرسم راس راسی باید جدا شیم؟ یادته اشک تو افتاد روی سیم گرم گیتار؟ منم انگار مثل اشکت از چشات افتاده بودم یه جوری دلت میلرزید پس دیگه نکردم اصرار.

دل...  این واژه ی بی نقطه گاهی به وسعت یک دریا برایت دلتنگی میکند...

زندگی غمکده ای بیش نبود سهم من جزغم وتشویش نبود به کدام خاطره اش خوش باشم که کدام خاطره اش نیش نبود

عاجز و سرگردانم نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم: زماني چون توانستم ندانستم و حال كه چون دانستم نتوانستم ، اه از اين علم نا آموخته، گاه در غرقم از او ، گاه سوخته!