{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
باغبانی پیرم که بغیر از گلها ازهمه دلگیرم کوله ام غرق غم است آدم خوب کم است عده ای کورو کرند و گروهی پکرند دلم از اینهمه بد میگیرد و چه خوب است آدمی میمیرد
اگر یکی دستتو گرفت و دلت لرزید ، زیاد عجله نکن ؛ یه روز با دلت کاری میکنه که دستات بلرزه...!!!
چه سخته درجمع بودن ولی درگوشه ای تنها نشستن ؛ به چشم دیگران چون کوه بودن ولی درخود به آرامی شکستن...
در ایستگاه آخر ... پیاده شدی دست تکان دادی و رفتی .... و من به انتظار تو در سوزنبانی بازنشسته شدم .....
حیف ... که فردا رویش نمی شود این سر این دل نامت را فریاد بزند ...
گاهی فرار میکنم از فکر کردن به تو مثل رد کردن آهنگی که خیلی دوستش دارم
آنقدر فريادهايم را سکوت کرده ام که اگر به چشمهايم بنگريد کر ميشويد
عادت مردم این شهرهمین است... دور آتشی میرقصند که تو در آن میسوزی.
تقصیر برگها نیست. آدمها همینند! نفس میدهی له ات میکنند...!
گاهى جلوى آينه مى ايستم... خودم را در ان ميبينم... دست روى شانه هايش ميگذارم.. و ميگويم : چه تحملى دارد... دلت...
عشق را با دست پيش مي كشی با پا پس مي زنی بیچاره عاشقی مثل من که هميشه زير دست و پاست
یک غریبه می خواهم بیاید بنشیند فقط سکوت کند و من هـی حرف بزنم و بزنم و بزنم... تا کمی کم شود این همه بار ... بعد بلند شود و برود انگار نه انگار...
کفشهایت کو؟ میخواهم آنها را بردارم تا توام مثل بی وفایان هوس رفتن نکنی...
درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند / معنی کور شدن را گره ها میفهمند / سخت بالا بروی ساده بیایی پایین / قصه تلخ مرا سرسره ها میفهمند
یا بمان و امید فردایم باش یا دیروزم رو بهم برگردون و برو
گاهی سکوت علامت رضایت نیست .. شاید کسی دارد خفه می شود.... پشت سنگینی یک بغض
باغبانی پیرم که بغیر از گلها ازهمه دلگیرم کوله ام غرق غم است آدم خوب کم است عده ای کورو کرند و گروهی پکرند دلم از اینهمه بد میگیرد و چه خوب است آدمی میمیرد
اگر یکی دستتو گرفت و دلت لرزید ، زیاد عجله نکن ؛ یه روز با دلت کاری میکنه که دستات بلرزه...!!!
چه سخته درجمع بودن ولی درگوشه ای تنها نشستن ؛ به چشم دیگران چون کوه بودن ولی درخود به آرامی شکستن...
در ایستگاه آخر ... پیاده شدی دست تکان دادی و رفتی .... و من به انتظار تو در سوزنبانی بازنشسته شدم .....
حیف ... که فردا رویش نمی شود این سر این دل نامت را فریاد بزند ...
گاهی فرار میکنم از فکر کردن به تو مثل رد کردن آهنگی که خیلی دوستش دارم
آنقدر فريادهايم را سکوت کرده ام که اگر به چشمهايم بنگريد کر ميشويد
عادت مردم این شهرهمین است... دور آتشی میرقصند که تو در آن میسوزی.
تقصیر برگها نیست. آدمها همینند! نفس میدهی له ات میکنند...!
گاهى جلوى آينه مى ايستم... خودم را در ان ميبينم... دست روى شانه هايش ميگذارم.. و ميگويم : چه تحملى دارد... دلت...
عشق را با دست پيش مي كشی با پا پس مي زنی بیچاره عاشقی مثل من که هميشه زير دست و پاست
یک غریبه می خواهم بیاید بنشیند فقط سکوت کند و من هـی حرف بزنم و بزنم و بزنم... تا کمی کم شود این همه بار ... بعد بلند شود و برود انگار نه انگار...
کفشهایت کو؟ میخواهم آنها را بردارم تا توام مثل بی وفایان هوس رفتن نکنی...
درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند / معنی کور شدن را گره ها میفهمند / سخت بالا بروی ساده بیایی پایین / قصه تلخ مرا سرسره ها میفهمند
یا بمان و امید فردایم باش یا دیروزم رو بهم برگردون و برو
گاهی سکوت علامت رضایت نیست .. شاید کسی دارد خفه می شود.... پشت سنگینی یک بغض
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس دلتنگی