هيچ انتظاري ازكسي ندارم، و اين نشان دهنده قدرت من نيست! مسئله ، خستگي از اعتمادهاي شكسته است

لباس هایم که تنگ می شد می بخشیدم به این و آن ولی دل تنگم را ، حالا چه کسی می خواهد !؟

پشت چراغ قرمرپسرك با چشماني معصوم ودستاني كوچك گفت:چسب زخم نميخواهيد؟ پنج تا صدتومن، آهي كشيدم و با خود گفتم تمام چسب زخمهايت را هم كه بخرم نه زخمهاي من خوب ميشودنه زخمهاي تو...

دلتنگ میشوم... چشمانم را روی هم می گذارم بلکه یادت را فراموش کنم... تو بگو دلکم مگر میشود یک عمری را فراموش کرد؟

به هيچ صراطي مستقيم نيست ! دلي که بي تاب ِ نوازش ِ سر انگشتان ِ تـــو باشد...

قصه بگو تا بخوابم... امشب قصه آمدنت را ميخواهم... ميخواني؟!

وقتي ازم ميپرسي كه خوبي و من ميگم اي بد نيستم... يعني بدم..! خيلي هم بدم... پس نگو خدارو شكر..!!!

اينجا زمين است.ساعت به وقت انسانيت خواب است عجب موجود سخت جانيست دل.... هزار بار تنگ ميشود.ميشكند.ميسوزد.ميميرد ولي باز هم ميتپد

آنان كه بودنت را قدر نميدانند رفتنت را نامردى ميخوانند!

وقتی "سرفم" میگيره؛ همه با ليوان آب به سراغم ميان.... ((اما وقتی "دلم" میگيره....... ))

من آنقدر خواستمت كه نخواستنت را نديدم تو آنقدر نخواستي كه هيج جيز از من نديدي

خمن آنقدر خواستمت كه نخواستنت را نديدم تو آنقدر نخواستي كه هيج جيز از من نديدي

خداوندا... از بچگي به من آموختند همه را دوست بدارم، حال كه بزرگ شدم و كسي را دوست ميدارم ميگويند: فراموشش كن... "دكتر شريعتي"

امروز با همه دنيا قهرم ، اما تو صدايم كني برميگردم! سادگي كودكانه ام را ميبيني

قدش به عشق نمیرسید غرورم را زیر پا گذاشت تا برسد

یدونی وحشتناک ترین چیز توی دنیا چیه؟ این که از یک کابوس وحشتناک از جا بپری و ببینی زندگیت از اون کابوس وحشتناک تره !