مرد زندانی میخندید... شاید به آزادی خویش... و شاید به زندانی بودن ما ......... راستی "زندان" کدام سوی میله هاست؟؟؟

دیدین بعضی از آدما انقدر به فکر کینه و انتقام هستند که نمی فهمن دنیا دو روزه و باید زندگی کنند. واقعا برای اینجور ادما متاسفم

پیک آخرم رو مینوشم به سلامتی خدا که تمام آرزوهامو دونه دونه جلوی چشمام پرپرکردتا عظمتشو نشونم بده..!

حرارت لازم نيست، گاهي از سردي نگاهت ميتوان اتش گرفت.....

روز هاي سخت كه تموم بشه... ميرم ميزنم روي دوش خدا... ميگم ديگه با كسي اين كار را نكن... خيلي سخته........

ولی چشمای من تر شده.... عمر من پای تو سر شده......... تو باید بری از اینجا محبوب من!!!

آرزوهام بی تو مردن.... دلت رو این روزا بردن ولی من میمیرم بی نگات.... تا قیامت میشینم به پات..... . . .!!!

اکنون که ابر دلتنگی ام بغض چندین ساله اش را در آسمان تنگ چشمانم میشکند کاش چتری از ناگفته هایم داشتم...

تو ميروي دامن کشان، من زهر تنهايي چشان ديگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم مي رود

ای خدا خودت نگاه کن دوباره دلم گرفته رفته از کنارم اما.. هنوزاز دلم نرفته! طوری قسم میخورد که همیشه باهام میمونه، من شدم چشم انتظارو یه دیوونه کنج خونه...!

اینقدر دلم براش تنگ شده که آرزومه که فقط برای یک لحظه هم که شده صداشو بشنوم... ای خدا یعنی میشه!!

همیشه حرارت لازم نیست گاهی از سردی یک نگاه،،،میتوان آتش گرفت.......

دل هیشکی مث من غربت اینجا رو نداره دیگه حرفای علاقه همه مردن تو دلم مث گنجیشکای بی لونه و بی جای محله دیگه هیچ جا رو درختا جای من نیس که برم.....

کاش ماه ، هميشه پشت ابر بماند نمي خواهم بدانم ، شب مهتاب ، بي من چه مي کني . . .

تو ممکن است از من دور شده باشی، اما کوچک هرگز! بگذار بگویند چیزی از پرسپکتیو نمی داند...

انچه نامش زندگی بودماراکشت مانده ام انچه نامش مرگ است باماچه میکند؟