{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
گاهی وقتا دل آدم میشه حکایت اون چسب؛ نه جای جدیدی می چسبه نه جای قبلیش
بی منو با من اما مواظب جودت باش نشکنه بغض چشمات نزار بریزن اشکات شاید دیگه نتونی تکیه نکن به شونم شاید دیگه نتونم کنار تو بمونم
درباز و بسته شد...حتماباز"باد شوخی اش گرفته...ادای آمدنت رادر می آورد
دلتنگي يعني روبه روي دريا ايستاده باشي وخاطره ي يك خيابان خفه ات كنه
خنده ام میگیرد...وقتی پس از مدت ها بی خبری...بی انکه یک بار سراغی از من بگیری!!میگویی:دلم برات تنگ شده...یا مرا به بازی گرفته ای!!!یا معنی دلتنگی را نمیفهمی.... :-|
اگه بهت نگفتم دوست دارم به این معنی نبود که نداشتم به خاطر این بود که وقتی با اونی خوشیت رو خراب نکنم
حوصله خواندن ندارم حوصله نوشتن هم ندارم این همه دلتنگی نه با خواندن حل میشود نه با نوشتن... دلم تو رو را میخواهد همین...
دیر آمدی سفید شد موهایی که برای برگشتنت آراسته بودم...
گاهی چقدر سبک میشوی از سوزاندن خاطرات... حتی خوش ترین خاطرات هم گاهی لازم است نباشند، تنها، جای کوچکی در قسمت تحتانی قدامی مغزت برایشان کافیست...
اين روزها اب و هوايم آنقدر بارانيست `.`.`.`.`.`.`.`. كه رخت هاي دلتنگي ام فرصتي براي خشك شدن ندارند(//__.~)
اعترافش سخته..ولی اعتراف میکنم الان تو یه وضی هستم که یه "کاکتوس" شرف داره به "کل هیکل من ضربدر هزار"....هیچی دیگه نمیتونم بگم..فقط "التماس دعا"
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را / حالا که دری هست مرا بال و پری نیست حالا که مقدر شده آرام بگیرم / سیلاب مرا برده و از من اثری نیست بگذار که درها همگی بسته بمانند / وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست . . .
ﺑﻌﻀﯽ وقتها ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ، گریه ﮐﻪ ﻫﻴﭻ ؛ دلت ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻫﺎﯼ ﻫﺎﯼ ﺑﻤﻴﺮﯼ . . .
خدايا ... ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﯾﺨﺘﻢ ،ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﻣﻢ ﮔـﺬﺷﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻏﺮﻕ ﻣﯿﺸﻢ ... ﺩﺳﺘﺖ ﮐــــــﺠﺎﺳﺖ ...؟!
ای تو... خاطراتمان را عکس گرفتم... قاب کردم! وبا میخ زدم به دیوار قلبم این خاطرات را هم ببری جای میخ ها باقی میماند...
چاي مينوشيدم... يكباره دلتنگش شدم بغض كردم و اشك در چشمانم حلقه زد... همه با تعجب نگاهم كردند!!! لبخند تلخي زدم و گفتم «چقدر داغ بود»
گاهی وقتا دل آدم میشه حکایت اون چسب؛ نه جای جدیدی می چسبه نه جای قبلیش
بی منو با من اما مواظب جودت باش نشکنه بغض چشمات نزار بریزن اشکات شاید دیگه نتونی تکیه نکن به شونم شاید دیگه نتونم کنار تو بمونم
درباز و بسته شد...حتماباز"باد شوخی اش گرفته...ادای آمدنت رادر می آورد
دلتنگي يعني روبه روي دريا ايستاده باشي وخاطره ي يك خيابان خفه ات كنه
خنده ام میگیرد...وقتی پس از مدت ها بی خبری...بی انکه یک بار سراغی از من بگیری!!میگویی:دلم برات تنگ شده...یا مرا به بازی گرفته ای!!!یا معنی دلتنگی را نمیفهمی.... :-|
اگه بهت نگفتم دوست دارم به این معنی نبود که نداشتم به خاطر این بود که وقتی با اونی خوشیت رو خراب نکنم
حوصله خواندن ندارم حوصله نوشتن هم ندارم این همه دلتنگی نه با خواندن حل میشود نه با نوشتن... دلم تو رو را میخواهد همین...
دیر آمدی سفید شد موهایی که برای برگشتنت آراسته بودم...
گاهی چقدر سبک میشوی از سوزاندن خاطرات... حتی خوش ترین خاطرات هم گاهی لازم است نباشند، تنها، جای کوچکی در قسمت تحتانی قدامی مغزت برایشان کافیست...
اين روزها اب و هوايم آنقدر بارانيست `.`.`.`.`.`.`.`. كه رخت هاي دلتنگي ام فرصتي براي خشك شدن ندارند(//__.~)
اعترافش سخته..ولی اعتراف میکنم الان تو یه وضی هستم که یه "کاکتوس" شرف داره به "کل هیکل من ضربدر هزار"....هیچی دیگه نمیتونم بگم..فقط "التماس دعا"
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را / حالا که دری هست مرا بال و پری نیست حالا که مقدر شده آرام بگیرم / سیلاب مرا برده و از من اثری نیست بگذار که درها همگی بسته بمانند / وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست . . .
ﺑﻌﻀﯽ وقتها ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ، گریه ﮐﻪ ﻫﻴﭻ ؛ دلت ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻫﺎﯼ ﻫﺎﯼ ﺑﻤﻴﺮﯼ . . .
خدايا ... ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﯾﺨﺘﻢ ،ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﻣﻢ ﮔـﺬﺷﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻏﺮﻕ ﻣﯿﺸﻢ ... ﺩﺳﺘﺖ ﮐــــــﺠﺎﺳﺖ ...؟!
ای تو... خاطراتمان را عکس گرفتم... قاب کردم! وبا میخ زدم به دیوار قلبم این خاطرات را هم ببری جای میخ ها باقی میماند...
چاي مينوشيدم... يكباره دلتنگش شدم بغض كردم و اشك در چشمانم حلقه زد... همه با تعجب نگاهم كردند!!! لبخند تلخي زدم و گفتم «چقدر داغ بود»
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس دلتنگی