{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
چه خوش خيال بودم... که هميشه فکر ميکردم درقلب تو محکومم به حبس ابد..!! يکباره جا خوردم... وقتى زندانبان بر سرم فرياد زد... (هى تو)...! آزادى...! وصداى گام هاى غريبه اى که به سلول من می آمد...!
زمان ، ساز سفر ميزند... بي هيچ پاداشي حراج محبت كنيم كه همه ما خاطره ايم...
خیانت است یا عدالت که وقتی نوشت \"دوستت دارم\" برای دو نفر فرستاد!!!!
در شادي من شريک باش اي ساعت / در فکر لباس شيک باش اي ساعت تعجيل بکن ، دلم برايش تنگ است / کم عاشق تيک و تاک باش اي ساعت . . .
قلبم تهي ز شوق و رنگ / قلبم را جنگ آب و نهنگ قلبم تباه ز تاريکي و ننگ / قلبم مرده درآغوش سنگ . . .
پاهايم را که درون آب مي زنم، ماهي ها جمع مي شوند شايد اين ها هم فهميده اند / عمري “طعمه روزگار”بوده ام . . .
شايد سالها بعد: در گذر جاده ها ، بي تفاوت ازكنارهم بگذريم و بگوييم آن غريبه چقدر شبيه خاطراتم بود.
بنویس که هرچه نامه دادم نرسید / بنویس که یک نفر به دادم نرسید بنویس قرار من و او هفته بعد / این جمعه که هرچه ایستادم نرسید
دلتنگي يعني آتيش زير خاكستر گاهى فكر ميكني تموم شده اما يك دفه همه وجودت آتش ميزنه
باغبانی پیرم که بغیر از گلها ازهمه دلگیرم کوله ام غرق غم است آدم خوب کم است عده ای کورو کرند و گروهی پکرند دلم از اینهمه بد میگیرد و چه خوب است آدمی میمیرد
چه سخته درجمع بودن ولی درگوشه ای تنها نشستن ؛ به چشم دیگران چون کوه بودن ولی درخود به آرامی شکستن...
در ایستگاه آخر ... پیاده شدی دست تکان دادی و رفتی .... و من به انتظار تو در سوزنبانی بازنشسته شدم .....
حیف ... که فردا رویش نمی شود این سر این دل نامت را فریاد بزند ...
گاهی فرار میکنم از فکر کردن به تو مثل رد کردن آهنگی که خیلی دوستش دارم
آنقدر فريادهايم را سکوت کرده ام که اگر به چشمهايم بنگريد کر ميشويد
عادت مردم این شهرهمین است... دور آتشی میرقصند که تو در آن میسوزی.
چه خوش خيال بودم... که هميشه فکر ميکردم درقلب تو محکومم به حبس ابد..!! يکباره جا خوردم... وقتى زندانبان بر سرم فرياد زد... (هى تو)...! آزادى...! وصداى گام هاى غريبه اى که به سلول من می آمد...!
زمان ، ساز سفر ميزند... بي هيچ پاداشي حراج محبت كنيم كه همه ما خاطره ايم...
خیانت است یا عدالت که وقتی نوشت \"دوستت دارم\" برای دو نفر فرستاد!!!!
در شادي من شريک باش اي ساعت / در فکر لباس شيک باش اي ساعت تعجيل بکن ، دلم برايش تنگ است / کم عاشق تيک و تاک باش اي ساعت . . .
قلبم تهي ز شوق و رنگ / قلبم را جنگ آب و نهنگ قلبم تباه ز تاريکي و ننگ / قلبم مرده درآغوش سنگ . . .
پاهايم را که درون آب مي زنم، ماهي ها جمع مي شوند شايد اين ها هم فهميده اند / عمري “طعمه روزگار”بوده ام . . .
شايد سالها بعد: در گذر جاده ها ، بي تفاوت ازكنارهم بگذريم و بگوييم آن غريبه چقدر شبيه خاطراتم بود.
بنویس که هرچه نامه دادم نرسید / بنویس که یک نفر به دادم نرسید بنویس قرار من و او هفته بعد / این جمعه که هرچه ایستادم نرسید
دلتنگي يعني آتيش زير خاكستر گاهى فكر ميكني تموم شده اما يك دفه همه وجودت آتش ميزنه
باغبانی پیرم که بغیر از گلها ازهمه دلگیرم کوله ام غرق غم است آدم خوب کم است عده ای کورو کرند و گروهی پکرند دلم از اینهمه بد میگیرد و چه خوب است آدمی میمیرد
چه سخته درجمع بودن ولی درگوشه ای تنها نشستن ؛ به چشم دیگران چون کوه بودن ولی درخود به آرامی شکستن...
در ایستگاه آخر ... پیاده شدی دست تکان دادی و رفتی .... و من به انتظار تو در سوزنبانی بازنشسته شدم .....
حیف ... که فردا رویش نمی شود این سر این دل نامت را فریاد بزند ...
گاهی فرار میکنم از فکر کردن به تو مثل رد کردن آهنگی که خیلی دوستش دارم
آنقدر فريادهايم را سکوت کرده ام که اگر به چشمهايم بنگريد کر ميشويد
عادت مردم این شهرهمین است... دور آتشی میرقصند که تو در آن میسوزی.
{{::'controllers.mainSite.Group1' | translate}} اس ام اس فوکاهی / اس ام اس دلتنگی