{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
می خواهم مُچاله و خیس در آغوشش بمانم ! از پهن شدن بر بند خاطرات بیزارم …
چه بیهوده اختراع شد سَم ، شکنجه ، تیغ ، چوبه ی دار و امثال اینها ! وقتی یک خاطره می تواند نفست را بند بیاورد زمین گیرت کند تو را به گریه بیندازد خونت را به جوش آورد و …
قرار بگذار هرجای دنیا که باشی به دیدار تو خواهم آمد چمدان خاطره ها را هم خواهم آورد …
قبل از اینکه بیایی خواب نمیدیدم قبل از اینکه بروی هم … اما چند وقتی است با چشمانی باز ، نیمه های روز و حتی ایستاده میان هجوم آدمها هم خواب می بینم ! خواب هایی واضح ، روشن و با جزئیات و تلخ !!!
دیگر خاطرت عزیز نیست ولی خاطراتت …
کاش میشد خاطرات را جمع کرد و در حیاط خلوت خانه آتش زد تا خاکسترش را باد ببرد !
تو نیستی و خاطراتت ضعیف گیر آورده اند !
اشک تنها خاطره ایست که این روزها از تو به “یادگار” دارم !
من خاطرت را می خواستم نه خاطره ات را و دریغا که سهم من از تو ، شد کوله باری از خاطره …
می خواهم مُچاله و خیس در آغوشش بمانم ! از پهن شدن بر بند خاطرات بیزارم …
چه بیهوده اختراع شد سَم ، شکنجه ، تیغ ، چوبه ی دار و امثال اینها ! وقتی یک خاطره می تواند نفست را بند بیاورد زمین گیرت کند تو را به گریه بیندازد خونت را به جوش آورد و …
قرار بگذار هرجای دنیا که باشی به دیدار تو خواهم آمد چمدان خاطره ها را هم خواهم آورد …
قبل از اینکه بیایی خواب نمیدیدم قبل از اینکه بروی هم … اما چند وقتی است با چشمانی باز ، نیمه های روز و حتی ایستاده میان هجوم آدمها هم خواب می بینم ! خواب هایی واضح ، روشن و با جزئیات و تلخ !!!
دیگر خاطرت عزیز نیست ولی خاطراتت …
کاش میشد خاطرات را جمع کرد و در حیاط خلوت خانه آتش زد تا خاکسترش را باد ببرد !
تو نیستی و خاطراتت ضعیف گیر آورده اند !
اشک تنها خاطره ایست که این روزها از تو به “یادگار” دارم !
من خاطرت را می خواستم نه خاطره ات را و دریغا که سهم من از تو ، شد کوله باری از خاطره …
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}