آهسته گفت خدا نگهدارت و در را بست و رفت ، آدمها چه راحت مسئولیت خود را به گردن "خدا" می اندازند .

دیـوارهایی که می سازی .. هـر روز و هــر روز .. بیشتر می شوند ! ! بنــای بـــی احساس من … آخر من از کجــا … برای این همه دیــوار … پنجــــره پیدا کنمــ .. !!

⬅وقتی از خونه زدی بیرون یهو از دیدن شلوغی مردم و دختر پسرا تو خیابونا  و گل های سرخ و کادوهای قرمزی که دستشونه تازه بفهمی که . . . ⬅امرووز ولنتاینه!!! (-_-)

داشت از تنهاییش به من میگفت ولی صدای بوغ پشت خطش امان نمیداد . .

اشتباه از من بود... پررنگ نوشته بودمت بر کتیبه دلم به سختی پاک می شوی...

آنقدر تنها شده ام که حتی مرگ هم تحویلم نمی گیرد

آنقدر از غم اشباع شده ام که هیچ چیزی جز مرگ نمی تواند آرامم کند

هنوز رو خاکیم یادمان نمیکنند.وای به روزی که خاکمان کنند

حداقل سنگینی اشکهایت رابرشانه های من بگذار‏!وقتی که حرفهایم حتی ذره ای ازبارغمت راکم نمیکند‏!‏‏!‏‏!‏

هوای مردن بيخ گوش من است؛ همان جايی که روزی رد نفسهای توبود...

دستهایت را زیر تنهاییم ستون کن که من از آوارگی بی تو بدون میترسم . . .

بالــش خودم را ترجيح ميدهم! شــانه هايت مثل بالش هاي مسافرخانه است... خــوب ميدانم ســر هاي زيــادي را تكيـه گاه بوده است...!

کجایی??????????? تنهایی نمیشه از پس تنهایی براومد...

گاهی ... برای کشتن کسی که توی دلت زنده ست، باید هزار بار بمیری..!

چه بی ریا آمدم به قلب عاشق تو باورم شد حرفهای به ظاهر صادق تو چه پر غرور میروی از این دل شکسته انگار عهدی نبستی با این عاشق خسته

وقتی که تو رفتی خیلی وقت بود به احساساتم سر نزده بودم ، آمدم به دیدنش یخ بست از سرما تمام وجودم ... بی انصاف حداقل یه شعله شمعی باقی میزاشتی ...